خط خطی های یک نسل سومی

ماییم ونوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

خط خطی های یک نسل سومی

ماییم ونوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۵ اسفند ۹۲، ۲۰:۱۴ - فرزند فلکه ساعت
    زیبا بود

۶ مطلب با موضوع «چیزهای دیگر» ثبت شده است

و من میان این همه هیاهو...میان این غربت!!

و گوشه سجاده دلم

و باران...باران...!  که نام توست!!

وراه نجات من!

و باد که پیغامم را بدستش میسپارم و نوازشت را برایم می آورد

چقدر حالم هم نام اسمت میشود..!! بارانی

نمیدانم خاصیت نگاه تو بود

به یک باره هرم نفس هایم تو را میخواندند

وقتی کلامت را به زبانی دیگر نشاندی تا آرام آرام دل مرا به سجده ات برد

و حرفت را در گوشش زمزمه کردی تا فریاد بزندو بگوید

وقتی از لحظه های بی هوای تو نفس میگیرفتم

از نگاهایی که تورا ندیده بود

وراههایی که انتهایش ردنگاهت را نمیدیدم

می دانستی که باحرف هایت به سکوت می رسم !  به باران

حالا تنها نگاهم را به نگاهت دوخته ام..!! مبهوت...!!

اشک پهنای صورتم را گرفته است...نفس هایم به شمارش افتاده...!!!

خودم هم نمیدانم در من چه خبر است!

حالم نه مثل همیشه هست؟؟!! نه نیست!

دستم به گلایه نمیرود هرچه هست از دلم هست...!!!دلی که دل نبود

برایت میگویم:
از بال های به زنجیر کشیده ام

از گل های باغچه ای که ندیدمشان...از باران و... از دل تنگی و فاصله...

وتنها ذکر لب ها شده نامت

سبحانک یا لا اله الا انت...

میگویم دوستت دارم

دستهایت را تنگ تر بگیر تا به احترام تو قلبم سکوت کند

نگاهم را به نگاهت میدوزی

صدایت را بلند میکنی ومیگویی سال هاست که چشم انتظار ذکر لبهایت بودم!

میگویی باید پرید بودن بال..بدون پر!!

میگویم من که حرفی نزده ام تنها....!!!

تومعصومانه با چشمان سبزت نگاهم میکنی..!!

 باران تند تر میشود..!

زیر باران تیمم میکنم!!نماز جماعت برپا میکنی!!من و تو...

وحالا یک سال است که ما باهم نماز جماعت میخوانیم!!!

در این هیاهوی دل طوفانیم گمشده بودم

وقتی تشنه ی قبر دوردانه ات شده بودم!!

آرام گرفتم... تنها پرچم ضریحش را سقف دلم کردی!!

هوای آسمان ضریحش نفسهایم را به شماره انداخته بود

نم نم گریه های پنهانیم تنها راه راه تو را نشانی میگرفت

رد نگاهت روشنای راهم شد

نجوای دلم.. حدیث آرزو هایم را با اشک های دلتگیم راخواندی....!!

نه اصلا اجابت کردی!!

حالا اینجا من یک دست کتابت را بر سرم گذاشته ام

دستی دیگر را بر قلبم مات و مبهوت و بی اختیار سلام میدهم

نفس هایت دوباره زنده میشوم در این شبهای زندگی

عاشق میشوم

 دلم را مخصوصا پیش تو جا گذاشته ام.. بگذار تابان بشود دلم تا سالی دیگر....

یاحبیب  من لا حبیب له...



پ.ن:خداروشکر به لطف استاد گرامی بلاخره از نو شروع کردیم...

*پ.ن:این پست یکی از بهترین متن های وبلاگ قبلی ست که به بهانه یک ساله شدنم جاری شده بود.


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۱۰
ع.توسلی