خط خطی های یک نسل سومی

ماییم ونوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

خط خطی های یک نسل سومی

ماییم ونوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۵ اسفند ۹۲، ۲۰:۱۴ - فرزند فلکه ساعت
    زیبا بود

۳ مطلب با موضوع «آوینی» ثبت شده است

گفتند که قرن بیستم را می توان "عصر رُمان" خواند، اما این پیش از آن بود که سینما قابلیت‌های کنونی خود را ظاهر کند، سینما رمان مصور نیست، اما باید در نظر داشت که اگر رُمان به وجود نیامده بود، سینما صورت کنونی خود را نمی‌یافت.

نگاهی به مجموعه‌ فیلم‌هایی که در کشورهای مختلف، از غربی‌ترین نقطه‌ی کره‌ی زمین تا شرقی‌ترین نقطه‌ی آن ساخته می‌شود می‌تواند تلقی عام انسان‌ها را از سینما نشان دهد و تکلیف را همین پذیرش وبرخورد عام معین میکند نه چیز دیگر، چنان که در سال‌های آغازین اختراع سینما بودند متفکرانی که تلاش می‌کردند تا سینما را از روی آوردن به صدا بازدارند، اما موفق نشدند!

البته این را هم باید گفت؛ سینما قبل از آنکه روی به صدا بیاورد از داستان برخوردار گشته بود، اما بعد از عبور از دوران سینمای صامت، این رویکرد سرعت بیشتری یافت و عموم فیلم‌سازان بااین تعریف که "سینما رمانی مصور است" روی به سینما آوردند. نمی‌دانم آنان که سینما را به منزله "تصویر محض" ‌ می دانستند به این واقعیات و حقایق آنچنان که باید توجه یافته‌اند یا خیر؟ مثلا یکی از منتقدین قدیمی سینمای ایران گفته بود: "آری سینما، تصویر محض است" .علت این امر آن است که وجود صدا و دیالوگ در سینما آنقدر طبیعی است که دیگر تعریف سینما به عنوان تصویر محض به نفی ویا طرد صدا و دیالوگ از سینما نمی‌انجامد. اگرهم در برابر آنان که سینما را تصویر محض می‌دانند این سوال پرسیده شود، که مقصود شما آن است که صدا را باید از سینما حذف کرد؟ با دستپاچگی جواب خواهند داد: " نه، مقصود ما آن نیست؛ شما درست متوجه نشده‌اید بلکه  مقصود آن است که در سینما بیان تصویری آن همه اهمیت دارد که بر همه‌ی عناصر وعوامل دیگر غلبه می‌یابد؛ یعنی فیلمساز تا آنجا که ممکن است باید تلاش کند که  حرفش رابا تصویر بیان کند، اما این امرمساوی با حذف داستان یا صدا و دیالوگ از فیلم نیست.

در بسیاری از فیلم‌ها، سینما در ادامه‌ی نقاشی مدرن تعریف شده است اما با توجه به تفاوت سلایق فیلمسازان، به شاخه‌های متفاوت آن گرایش یافته است. در بعضی دیگر ، سینما به عنوان "موسیقی تصویر" تعریف شده است و سعی دارد که بر مخاطب تأثیری هچون موسیقی داشته باشد. در بسیاری هم، سینما وسیله‌ای برای محسور کردن تماشاگران به کار رفته است. در بعضی فیلم ها هم، سینما هنوز در عرصه‌ی تجربه‌ی عکاسی قراردارد و در بسیاری دیگر، سینما اگرچه هنوز در خدمت تفهیم مفاهیم عقلی است ، اما داستان‌سرایی را نفی کرده بود،در اثارات دیگر هم ، سینما به تئاتری مصور تبدیل گشته است. اما بیشتر فیلمسازان، سینما روی به سوی داستان‌هایی غیرمعمول، بی‌سروته، روشنفکرانه و یا فلسفی آورده اند که دراین میان؛گروه آخری از جذابیت مخاطب بیشتری برخورداست.

داستان‌سرایی از لوازم ذاتی ولاینفک سینماست که با نفی آن ماهیت سینما نفی خواهد شد البته داستان‌سرایی سینما توانسته است وجوه تمایز خود را از رمان‌نویسی پیدا کند در داستان‌سرایی سینما، توصیف تصویری جایگزین توصیف ادبی می‌شود و "کلام" نه به طور کامل اما تا حدودی جای خود را به "تصویر" می‌دهد والبته تصویر هم هرگز نمی‌تواند به طور کامل جایگزین کلام شود و سینما هرگز قادر به حذف کامل کلام نخواهد شد.هرچند موفق شود که کاربرد کلمات را در فیلم منحصر در محاورات کند.

در واقع "تصویر خوانی" هم هرگز نمی‌تواند جانشینی برای "خواندن و نوشتن" شود و تجربیات دو قرن اخیر انسان درنقاشی و مخصوصاً گرافیک شاهدی است بر این اعا.

عقل ظاهرگرا تصویررا وسیله‌ی مناسب‌تری برای انتقال مفهوم می داند،در حالی که اهل تحقیق می‌دانند که کلام تنها راه "انتقال و تبادل معانی" است.

درتاریخ انبیا، قوم یهود مظهر "دیده‌پرستی یا چشم‌گرایی"هستند. آنها بارها به حضرت موسی (ع) می‌گویند: به تو ایمان نمی‌آوریم مگر آنکه خدا را آشکار ببینیم. یا می‌پرسند: چرا فرشتگان بر ما فرود نمی‌آیند و یا چرا آفریدگار خود را نمی‌بینیم؟

اکنون این صفت خاص قوم یهود صورتی عام یافته است و انسان، تا نبیند باور نمی‌کند، درحالی که انسان درگذشته برای کشف اسرار روی به تفکر و تعقل می‌آورد. تلسکوپ و میکروسکوپ ابزاری متناسب با همین روح تازه‌ هستند وگرنه، انسان از هزاران سال پیش خاصیت عدسی‌ها را می‌شناخته است؛ این ابزار، وسایلی دیگر چون سینما و تلویزیون، به این اشتیاق "دیده‌پرستی یا چشم‌گرایی" درتمدن جدید جواب می‌دهند.

وقتی بنی‌اسرائیل صاحب صفتی چنین باشد، معجزات حضرت موسی (ع) نیز باید آنچنان باشد که در قرآن آمده است، حال آنکه معجزه‌ی پیامبر آخرالزمان "کلمه" است. قرآن "نازله‌ی کلام ازلی" و "خواندنی" است، نه "دیدنی".

نوع دلالت کلمه برمفهوم خویش کلی ونامحدود است درحالی که نوع دلالت تصویر برمفهوم آن مستقیم ومحدود است ونیاز به تفکر وتخیل ندارد واین یکی ازمهم ترین علل روی آوردن انسان به هنرتصویری است چرا که بشر امروز از تفکروتعقل میگریزد.گرچه جذابیت رمان برای افراد ناشی از همین"گریز از تفکر"است.شیرینی خاصی که در رمان خواندن است ناشی از گرایش ذاتی انسان به قصه است واز طرفی در عین حال که خواندن رمان نیازمند تفکرخاصی نیست اما تخیل خواننده را فعال میکند ولی در سینما تفکرجایی ندارد وفیلم برای انتقال مفاهیم واحساسات نهفته در خود احتیاجی به تخیل تماشاگر ندارد وتخیل واقعیت تماشاگر راتسخیر می کنداما بااین حال می بینیم توفیق سینما بیشتر از رمان است.

هم در رمان‌نویسی و هم در سینما می‌توان شیوه‌هایی به کار گرفت که شرکت مخاطب در خلق و ایجاد اثر، بیشتر شود؛ اما پرفروش‌ترین رمان‌ها و فیلم‌ها آثاری هستند که کمتر از همه بر دخالت مخاطب تکیه دارند.

تلویزیون نسبت به سینما دارای خصوصیاتی کاملاً متمایز است. این تمایز در غایات و نوع ارتباط خاصی است که تلویزیون با مخاطبش برقرار می‌کند در واقع، رابطه‌ی مخاطب با فیلم سینمایی کاملاً متفاوت است با رابطه‌ ی  بین تلویزیون و مخاطبان آن وجود دارد و همین تفاوت است که به کار برنامه‌سازی برای تلویزیون ماهیتی دیگرگونه می‌بخشد. این رابطه نیز همچون رابطه‌ی انسان‌ها با فیلم سینمایی، نسبتی کاملاً بدیع و بی‌سابقه است که بین انسان‌ها با شیئی خارج از وجودشان برقرار می شود.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ما رادیو و تلویزیون و سینما و بسیاری دیگر از ملزومات تمدن جدید را متناسب با معتقدات خویش تا آنجا که توانسته‌ایم تغییر داده‌ایم و برای دریافت ماهیت حقیقی این ملزومات، باید به آن صورتی نظر کرد که این پدیدارها در غرب یافته‌اند. تلویزیون ایران هرگز نمی‌تواند حکایتگر همه‌ی موجودیت تلویزیون باشد، چراکه ما خواه ‌ناخواه و نه از سر خودآگاهی بلکه در پاسخ به یک ضرورت طبیعی در انقلاب ناچار شده‌ایم که حتی‌المقدور مانع از ظهور تعارضات آشکاری شویم که میان این پدیدارها با تفکر دینی ما وجود دارد. به عبارت دیگر، ما ناگزیر بودیم که نیش این مار را بکشیم و اگرچه در این امر توفیق کامل ممکن نیست، اما هرچه هست، تلویزیون ایرانی نمی‌تواند مظهر تمام و کاملی برای " تلویزیون بماهو تلویزیون" باشد.

تلویزیون اکنون در جهان غرب روح انسان‌ها را تسخیر کرده و خود را جایگزین همه‌ی مناسبات دیگرکرده است که می‌بایست وجود داشته باشند. مگر یک انسان تا کجا نیاز به تفریح دارد؟ و آیا اینجا اصلاً مقام پرسش از ذات و حقیقت وجود انسان و نیازهای ذاتی او نیست؟ چرا تلویزیون باید اجازه داشته باشد که همه‌ی ساعات فراغت انسان‌ها را پر کند؟ این مسأله‌ای است که فراتر از آنکه تلویزیون در سراسر جهان خواه‌ناخواه درکف قدرتمندان قرار گرفته است و از یک حاکمیت شیطانی واحد تبعیت دارد و انسان‌ها را به سوی غایات استثمارگرانه‌ی خاصی می‌خواند.

در غرب تلویزیون نیز به تبع نظام فکری غالب، لجام گسیخته است و اجازه یافته تا به همه‌ی ساحات و قلمروهای وجود آدمی تجاوز کند و او را ازاعتدال بیرون بکشد. از یک سو همه ی لوازم و محصولات تمدن امروز صورت تبدیل یافته‌ی همین فرهنگ لجام‌گسیخته و عدم اعتدال هستند و از سوی دیگر، این لوازم متناسب با ماهیت خویش حیاتی غیرمتعادل و بیمارگونه را بر بشر امروز تحمیل کرده‌اند و همان‌طور که درمطالب قبل هم آمده مارشال مک لوهان بدین واقعیت توجه کرده است که برای معرفت یافتن نسبت به این وسایل و رسانه‌ها باید خود را از تأثیرات آنها دور نگه داشت

مثلا لفظ "آموزش" نیز در غرب به مفهوم خاصی، متفاوت با مفهوم "تعلیم و تربیت" استفاده می‌شود و لذا، برنامه‌های آموزشی تلویزیون را نیز نمی‌تواند همسو با هدف مورد نظر نظام اسلامی دانست.

هدف آموزش "تولید متخصص" است، متخصص‌های که عوامل مرکزاجتماع هستند و هرگز جز تقلید از غرب کاری از آنها برنمی‌آید. آموزش با این تعریف هرگز نمی‌تواند راهبر به سوی انقلاب اجتماعی باشد و بدون تردید فقط می‌تواند که حافظ همین وضع فعلی باشد و به صورت علت موبقه‌ی تمدن غرب عمل کند.

"دیدن و شنیدن" برای بسیاری از مردم آسان تر از "خواندن" است و به همین علت، تماشای تلویزیون می‌تواند بخش کثیری از مردم را از "خواندن" کفایت کند.شنیدن به خواندن بسیار نزدیک‌تر است تا دیدن اگرچه خواندن و دیدن هر دو با چشم انجام می‌گیرد؛چراکه انسان در خواندن و شنیدن، هر دو، با کلام سروکار دارد ولی دیدن با تصویر در واقع تفاوت اصلی مابین کلام و تصویر. اگر "کلمه" نبود، امکان "تعقل و تفکر" نیز از انسان سلب می‌شد و اگرچه معمولاً اینگونه عنوان می‌شود که "حروف" همان صورت تغییریافته‌ی "نشانه‌های تصویری" هستند، دلالت کلمات به معنی، مجرد است و دلالت تصاویر به مفهوم خویش، مستقیم و غیرمجرد؛ گذشته از آنکه صورت‌های غیرمادی اصلاً نمی‌توانند نشانه‌های تصویری داشته باشند.

در تلویزیون نسبت بین کلام و تصویر صورت‌های مختلفی به خود می‌گیرد

فیلم سینمای فقط یکی از انواع برنامه‌های است که امکان پخش از تلویزیوندارد. اگر هنگام پخش فیلم سینمایی از تلویزیون همان شرایطی که در سینما وجود دارد(تاریکی مطلق)، ایجاد نشود فیلم سینمایی به هدر خواهد رفت. شرایط خاصی که فیلم سینمایی در آن به نمایش درمی‌آید به صورتی است که فیلم اصلاً نباید مخاطب را به خودش وابگذارد، اما در تلویزیون اگر آن شرایط مطلوب آماده نباشد بسیاری از لحظات و ظرایف فیلم از چشم خواهد افتاد، چراکه اصلاً همه‌ی وجود مخاطب تلویزیون نمی‌تواند صرف دیدن تلویزیون باشد.

سالن تاریک برای آن است که صحنه‌ی روشن فیلم بتواند تمامی ذهن تماشاگر را اشغال کند، اما در تلویزیون این امکان وجود ندارد و فیلم تلویزیونی باید برای جلب توجه تماشاگر و حفظ آن، ترفندهایی تازه را به کار بندد که در سینما معمول نیست. فی‌المثل در تلویزیون تصاویر باید درشت‌تر باشد، تکرارها بیشتر و مدت‌ها کوتاه‌تر و مفاهیم سهل‌تر.

اصل جذابیت در تولید برنامه‌های تلویزیونی ایجاب می‌کند که پیش از هر چیز برنامه‌ها مستقیماً به مسائل مبتلا به مردم توجه کند و ازآن طرف، قالب‌هایی جذاب برای ارائه مسائل بیابند. به طوری که "حفظ یک نقطه‌ی مجهول در تمام طول برنامه‌ها" از شیوه‌های معمول فیلمسازان و تولید برنامه‌های تلویزیونی است تا تماشاگر به بهانه رسیدن به جواب تا آخر همراه خود سازد.

جاذبیت رشته‌ای است که یک سر آن در دست فیلم و سر دیگرش در جان و فکر مردمان است و اگر این فیلم نتواند قلاب خود را به جایی درون تماشاگر، اعم از خصوصیات فطری و غریزی او و یا عادات و اعتبارات اجتماعی‌اش بند کند، از جاذبیت برخوردار نخواهد شد. انسان فطرتاً از مجهول می‌گریزد و طالب علم است و این خصوصیت یکی از بزرگ‌ترین دست‌آویزهای فیلم‌سازها و تولیدکنندگان فیلم‌های تلویزیونی است. و در برنامه‌هایی که فاقد داستان هستند، باز هم برنامه باید سیری شبیه به داستان را از آغاز تا پایان طی کند و خود را کاملاً در ارتباط با تماشاگر نگه دارد.

و در اخر هم این سوال مطرح میشود که برنامه‌های تلویزیون باید به خواست مردم پاسخ جواب بدهد  یا نه؟ ودر پی آن سولاتی دیگر چون مقصور از "مردم" کدام یک از اقشار مختلف مردم هستند؟ آیا وظیفه‌ی تلویزیون اجابت دعوات مردم و سرگرم کردن آنهاست و یا تعلیم و تربیت آنها؟و...

باتوجه به آنکه تعریف ما ومقصود ما همین مردم عام هستند باید گفت این یک تعارض حل‌نشدنی است و مسأله‌ای است خاص جوامع مذهبی چون ما که از یک سوموظف به حفظ دین و دینداری را همین مردم را از طریق همین رسانه ها بر عهده داریم و از سوی دیگر، رسانه‌هایی چون تلویزیون را هم نمی‌خواهیم از دست بدهیم. اگر در غرب توانسته‌اند قالب‌های جذابی برای انواع موضوعات مطروح در برنامه‌های تولیدی تلویزیون بیابند، بدین سبب است که آنها در جامعه‌ی خویش گرفتار این تعارضات نیستند و بنابراین، در جست‌وجوی جواب این مسأله و حل این تعارض نمی‌توان روی به غرب آورد، چراکه اصلاً مسائلی چنین، فقط مبتلا به جوامعی چون ماست و در هیچ یک از اعصار تاریخی و در میان هیچ یک از اقوام دیگر نظیر نداشته وندارد.


منبع:آینه جادو شهید آوینی
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۴۶
ع.توسلی

تلویزیون چیست؟ تفاوت آن با سینما در کجاست؟ چرا در فیلم‌هایمان انقلاب را صادر نمی‌کنیم؟ در رمان نویسی آیا میتوان فرم را جایگزین محتوا کرد؟ آیا احساسات را میتوان از فکر و تعهد جدا کرد؟ اصلا هنر  چیست؟ هنر هدف است یا وسیله؟ آیا هر کسی باید حق بیان داشته باشد و برای هر سخنی باید زمینه ی طرح فراهم شود، هر چند مطابقت با واقع نباشد؟ و...

در کتاب "آداب الصلاه" امام خمینی (ره) آمده است:

رحمت واسعه الهیه را که از سماء رفیع الدرجات حضرت اسماء و صفات نازل و اراضی تعینات اعیان به آن زنده گردیده، اهل معرفت به "آب" تعبیر نمودند.

چه سوالی باید پرسید تا در جواب، این جمله را بگویند که امام فرموده؟

بشر امروز، جز عده ای کم از متفکران، قرن‌هاست  که درباره اشیاء فقط به کاربرد و کارآیی آنها می‌اندیشند، در حالی که تفکر دینی اصلا انسان را به سوی پرستش از ذات اشیاء و ماهیت آنها می‌خواند.

انقلاب در وهله اول از یک تحول بزرگ در اندیشه ی مردم آغاز گردد و سپس با فاصله ی چند نسل "تحقق مدنی" می یابد و انتظار ما از دوران کنونی: "دوران گذر از تمدن قالب شیطانی غرب به یک تمدن معنوی" است. بر همین این اساس، هرگز نمی توانیم درک ذاتی به هیچ یک از ملزومات تمدن جدید داشته باشیم. اما در عین حال،همین وسایل هستند که زمینه ی استثمار جهانی و قهر و غلبه ی تفکر غربی را فراهم آورده اند، و بی اعتنایی ما به تکنولوژی جدید مفهومی جز تسلیم در برابر آن را نخواهد داشت.

سینما و تلویزیون پدیده تکنولوژیک هستند و پیش از آنکه اصلا ما "آزادی در قبول یا عدم قبول آنها" را پیدا کنیم خود را بر ما تحمیل کرده اند. بنابراین سخن گفتن از قبول یا عدم قبول سینما و تلویزیون مانند اظهار تردید در لزوم یا عدم لزوم غذا برای زنده ماندن است اما هنگام استفاده از این رسانه ها و سایر ابزار تکنولوژیک؛ باز هم خواه ناخواه با این حقیقت روبه رو می شویم که اگر یک معرفت عمیق نسبت به ماهیت این ابزار نباشد، بی شک از استفاده این وسایل برای معانی وپیام های منشا گرفته از تفکر مستقل خود عاجز خواهیم ماند.

شهید آوینی در مقاله "رمان، سینما و تلویزیون" میگوید: «یکی از نکاتی که در کشورهای میزبان فیلم‌های سینمایی ما، چه درمیان اجنبی‌ها و چه در میان ایرانیان از وطن گریخته ایجاد شگفتی کرده این است که چرا سینمای بعد از انقلاب به طور مستقیم یا غیرمستقیم در خدمت عرضه‌ و تبلیغ پیام انقلاب قرار نگرفته است.»

میبینید عجب وانفسایی است که آنها صدایشان درآمده که شما چرا در فیلم‌هایتان انقلاب صادر نمی‌کنید؟!

اگرچه ما این خصوصیت را به وجود آزادی و عدم محدودیت‌های دست‌ و پا گیر سیاسی و اعتقادی تفسیر کرده‌ایم، اما باید این حقیقت را اعتراف کنیم که اصلاً از میان هنرمندان به نام سینما کسی معتقد به تفکر انقلابی ما نبوده است.

اما جز تعداد معدود، زیادند کسانی که اسیر سحر شیطانی روشنفکرانه شده اند و کسی که در دام روشنفکری بیفتد، دیگر نمی تواند جز برای "اثبات خویش" فیلم بسازد و بسیاری از کسانی که خود را از این دام مصون داشته اند، با این فرضیه که قالب های هنری غرب هر نوع پیام و محتوایی را می پذیرد، ساده لوحانه گرفتار ابتذال شده اند و آثاری تولید کرده اند که نظیر آن را در فیلم های سینمایی و تلویزیون می‌توان دید، فیلم هایی که قهرمانان‌شان رزمندگان جبهه ها و... هستند، اما اعمال و رفتار این بندگان را تا سطح شعاری و متظاهرانه و پایین می آورند.

قالب های هنری غربی هر نوع پیام یا محتوا را نمی پذیرد و کسی که می خواهد در سینما و تلویزیون عوالم غیبی و حال و هوای معنوی انسان ها را به تصویر بکشد باید بر تکنیک بسیار پیچیده ی این وسایل غلبه کند و بداند که کارآیی این رسانه ها تا کجاست!

هنوز هم تعدادی از متفکران و هنرمندان بر این باورند که ماهیت این وسایل مانعی در برابر ما ایجاد نمیکند و تصور عام همان است که در پیش گفته ایم؛

"سینما و تلویزیون ظرف هایی تهی هستند که هر مظروفی را می پذیرند."

و از آنجا که هنرمندان ما قالب و محتوا را از یکدیگر جدا می دانند هرگز به این فکر نمی افتند که ماهیت این وسایل مانعی در برابر بیان او ایجاد کند؛ اما حقیقت خلاف این است.

پیش از آنکه سینما متولد شود، بشر غربی در رمان استعداد خود را برای خیال پردازی نشان داده بود. "رمان نویسی" را هرگز نمی توان با "اسطوره پردازی" و یا حتی "قصه پردازی" در گذشته ها مقایسه کرد؛ چرا که رمان ماهیتا جدا از اسطوره و یا قصه های کهن است. "خودبنیادی یا سوبژکتیویسم" یکی از خصوصیاتی است که رمان را از اسطوره و قصه های کهن متمایز میسازد و این تفاوت،کوچکی نیست؛ یک "تمایز جوهری ذاتی"است.

رمان یک "تک گویی خیالی " است که "صورتی مکتوب" یافته وبشر تا پیش از این هرگز به فکر نمی افتاد که "حدیث نفس" خویش را بنویسد. رمان فقط در ظاهر شبیه قصه های کهن است و در باطن اصلاً شباهتی با آن ندارد؛ نه در نیت قصه پرداز، نه در نحوه ی پرداخت و نه در نسبت قصه با واقعیت خارج از انسان و حقیقت وجود او …

به طور مثال "سیاحت شرق" و "سیاحت غرب" دو کتاب شبیه به رمان است که توسط "آقا نجفی قوچانی" نوشته شده است. این کتاب ها شاید فقط در"نحوه ی پرداخت" شباهتی با رمان های فعلی داشته باشند، اما از جهات دیگر این چنین نیست؛ و نباید پنداشت که رمان فقط در "نحوه ی پرداخت" از قصه های کهن متمایز است.

در نگاشتن این دو کتاب "مبنای خودبنیادانه" ندارد و نمی تواند مصداق "حدیث نفس" واقع شود. در حالی که"خودبنیادی" لازمه ی تفکر جدید است و در ذیل اومانیسم واقع می شود اما این نکته را باید مدنظر داشت که در نگاه ما وغرب اومانیسم (انسان گرایی) یک لفظ است با دو مفهوم کاملا متضاد با یکدیگر؛ تا کسی در این مقدمات نیندیشد هرگز در نخواهد یافت که "انسان" برای ما و آنها فقط یک "مشترک لفظی" است و در معنا متفاوت، که در یک جا انسان گرایی یعنی "اثبات خلاقیت الهی انسان"و در جای دیگر یعنی "پرستش انسان به مثابه عالی ترین محصول تطور طبیعی حیات.

 رمان نویس درقالب قصه به توصیف تفصیلی جهان از نظرگاه اعتقادی و باورهای خویش می پردازد.

اما این سوال پیش می آیدکه" آیا به راستی هر کسی باید حق بیان داشته باشد و برای هر سخنی باید زمینه ی طرح فراهم شود، هرچند مطابقت با واقع نباشد؟

اگر رمان نویسی وجود نداشت، سینما هم هرگز در این مسیر نمی افتاد و به نحو دیگری محقق می شد. تعاریف مختلفی که برای آن ذکر می‌شد مثلا: سینما به مثابه تصویر محض، سینما به مثابه ادامه ی نقاشی، سینما به مثابه یک هنر آوانگارد، سینما به مثابه یک رسانه ی ارتباطاتی و … که هیچ یک از اینها همان چیزی نیست که سینما به طور طبیعی در طول تاریخ به خود گرفته است.
برای ادراک ماهیت تلویزیون باید سینما را شناخت و برای شناخت سینما؛ باید درباره ی رمان نویسی اندیشه کرد. سینما نسبتی بسیار جدی با رمان دارد؛ اما کدام سینما؟ کدام رمان؟ از آن زمان که "ویکتورهوگو" فریاد زد: "صدبار می گویم؛ هنر برای هنر"، هنوز هم هربار که بحثی از هنر به میان می آید، این پرسش جواب ناگرفته خود را بازمی نماید که "هنر برای چه؟"

تاریخ ادبیات و هنر شاهد تمامی بحث هایی است که ممکن است در این معنا پیش بیاید: فایده ی هنر، رسالت اجتماعی هنر، هنر برای هنر،و... اما در عمل، یعنی در پهنه ی واقعیت ممکن نیست.رفتار همراه با تظاهر و خودستایی مفرط باعث شده که هنر به سوی نیهیلیسم کشانده شود وآنچنان آن را از مردم دور سازد که دیگر اثرجدی در زندگی مردم را نداشته باشد و از طرف دیگر ژرنالیسم به دلیل ارتباطی که بامردم دارد هرگز اجازه نیافته که در رسالت اجتماعی هنر را نادیده بگیرد ما همین ارتباط تنگاتنگ سبب شد که خواه ناخواه ژورنالیست ها به سطحی نگری و غرض اندیشی کشانده شود.

هنرمند باید از غرض اندیشی آزاد باشد چرا که هنر عین تعهد اجتماعی است و وجود انسان عین تعهد است.افرادی هم که در دفاع از استقلال هنرفریاد میزدند که "هنر وسیله نیست هدف است وفایده هنر زیبایی ست وهمین کافی است."باز هم هنرمند را پای بند به زیبایی می دانند؛ از نطر آنها هنرمندی که به چیزی جز زیبایی بیندیشد هنرمند نیست!!"چه بسا بسیاری از ما گرفتار دام این گفته ها میشویم؛چرا که ما عدالت وکرامت انسانی را زیبا میدانیم اما آنها برای زیبایی معنایی متضاد با مفید بودن دارند؛از نگاه آنها "هر چیز مفیدی زشت و تنها اشیایی زیبا هستند که هیچ فایده ای ندارد!"

از آن به بعد هنر زیبایی به هنر هایی گفته شد که هیچ فایده ای ندارد و هنرمفید هم نام صنایع دستی را به خود گرفت. از آن پس  هنرمند که فارغ از فعالیت های اجتماعی نشسته است و زیبایی می آفریند.

اما زیبایی چیست ؟چه کسانی از آن بهره میبرند؟

در رمان نویسی،که موضوع آن "زندگی" است و در زندگی واقعی "خیر و زیبایی" که جدا از یکدیگر نیستند، چگونه امکان تحقق ایی سخن به تمامی وجود دارد؟ اما سوالی دیگر اینکه؛هنرمند چگونه می تواند از ظهور و بروز اندیشه ها و تعهدات خود در آثارش جلوگیری کند؟

بنابراین،"جدایی زیبایی از خیر" در هنر جدید با بی توجهی هنرمندان به معنا ومحتوا محقق خواهد شد.در هنر های تصویری – تجسمی ظاهر گرایی همه چیز را در بر خواهد گرفت ونقاشان ومجسمه سازان  با انفصال از عالم معنا وتعهد؛تنها احساسات را برای بیان خود خواهند داشت.

 مگر احساسات را میتوان از فکر وتعهد جدا کرد؟

ناگفته نماند که حتی شعر هم گرفتار این دام شده است چرا که در جست وجوی زیبایی مجرد از عدالت، اول از "معنا و حکمت" دور شد و بعد هم با نفی "قواعد و نظام کالبدی شعر"، شکل جدید خود را در یک "بی شکلی ناشی از تخیل آزاد" پیدا کرد وخود را یکسره وقف آفریدن "ایماژ تخیلی" کرده است.

اما رمان؛همانظور که در بالا هم گفته شد نمی تواند به "هنر برای زیبایی وزیبایی بدون فایده" روی بیاورد،چرا اصلا موضوعش همین است.."زندگی" سبک های ادبی که بعد از جنگ جهانی اول،  به وجود آمد؛ازجمله کوبیسم و داداییسم و سوررئالیسم و … در حد شعر توقف کردند و هرگز به صورت جریان هایی ماندگار در رمان نویسی درنیامدند.

در رمان نویسی باید به "واقعیت" وفادار ماند و از فرمالیسم پرهیز کرد. "وفادار ماندن به واقعیت" به معنایی نیست که در ادبیات به عنوان "رئالیسم" به آن پرداخته اند. اگر"فرمالیسم" را در مقابل وفادار ماندن به واقعیت و با معنایی متضاد با آن به کار ببریم،انوقت در رمان نویسی، فرمالیسم صورتی کاملاً متمایز از سایر هنرها میابد.

در نقاشی و مجسمه سازی هنرمند می تواند تا آنجا روی به فرم بیاورد که یکسره از معنا غافل شود. در شعر هم این غفلت می تواند آن همه عمیق باشد که هنرمند در الفاظ صرفا متوجه "موسیقی کلمات" باشد اما رمان نویس ناچار است به یک داستان معین وفادار باشد و فرمالیسم در اینجا نمی تواند آن همه سیطره پیدا کند که خود محتوا خویش را بسازد.

 در شعر سپید فرم خود جانشین محتوا شده است و  که این اتفاق در نقاشی  مجسمه سازی مدرن هم افتاده است. اما در رمان نویسی، همان طور که چندین بار گفته شده است هرگز فرم نمی تواند جانشین محتوا شود.

علت آنکه در رمان نویسی فرم نمی تواند جانشین محتوا شود این است که رمان و قصه به واسطه ی الفاظ خلق می شوند از طرفی رمان نویس به ناچار باید به یک "طرح منسجم داستانی" وفادار باشد. همانطور که قبل هم گفته شده؛موضوع رمان زندگی است، اما نه زندگی آنچنان که هست و باید باشد؛ زندگی که نویسنده می بینند. خلاف آنان که رئالیسم را سبکی "عینی " می دانند، هنر جدید هرگز نمی تواند خود را ذهن گرایی جدا کند، چراکه حتی رمان نویسی که قصد دارد ذهن گرایی را انکار کند و جهان اطرافش را بدون ملاحظات نفسانی خود بنگرد، بازهم به ناگزیر با چشم های "شخصیت روانی خویش" می بیند و این شخصیت، آفریده ی مجموعه ی اعتبارات و ارزش هایی است که واقعیت نفس الامری یا حقیقت را انکار می کنند و برای مصادیق فردی و جمعی بشر شأنیت خدایی قائل اند.



منبع :اینه جادو
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۶:۵۳
ع.توسلی

آینه‌ی جادو نام مجموعه‌ای سه جلدی است که در آن می‌توان با مبانی نظری سید شهیدان اهل قلم در باب سینما آشنا شد. ماده‌ی اولیه‌ی مباحث کتاب، جزوه‌ای دانشگاهی بوده که برای یک ترم تدریس در مجتمع دانشگاهی هنر، توسط وی فراهم شده بود که بعدها به صورت کنونی بسط پیدا کرده است. این کتاب شامل اساسی‌ترین نظریات آوینی در خصوص سینما، هنر، جامعه، دین، غرب و روشنفکران و... است. وقت گذاشتن برای سینما بدون خواندن آینه جادو که من آن را سئانس(رجوع به پی نوشت) ویژه آوینی نام نهاده ام شاید درک و فهمی برای ما از فیلم حاصل نکند.

 
شاید به علت چند وجهی بودن سینما بتوان در کتاب آینه جادو از هر موضوع گوشه‌ای یافت؛ از فلسفه و عرفان و جامعه‌شناسی گرفته تا سینما و تلویزیون و مارشال مک لوهان و پلنگ صورتی و... و یا شاید هم روح خستگی‌ناپذیر آوینی‌ست که آزادانه به هر جایی سرک کشیده است. 

 

آوینی در جلد اول کتاب آینه‌های جادو بیشتر به بررسی روابط و بنیان‌های ساختاری سینما می‌پردازد؛ و در گوشه‌هایی از آن هم بنیان‌های فکری خود را بیان می‌کند. برای نمونه او در «فصل دوم» همین کتاب می‌گوید: تقلید از غرب بر ما روا نیست چرا که تاریخ ما در امتداد تاریخ غرب نیست! اگر چه سینما یکی از دستاوردهای غربی‌ست ولکن در نزد ما و با سیر تاریخی که با انقلاب آغاز شده است، «صورت» دیگری متناسب با اعتقادات ما خواهد پذیرفت. درست است که «زبان سینما» یا «بیان مفاهیم سینما» قواعد ثابتی فراتر از غرب و شرق دارد؛ اما باز هم نمی‌توانیم مقلد غرب باشیم و باید خودمان به اجتهاد برسیم و سینما را بار دیگر در ادب و فرهنگ اسلام معنا کنیم.

 

او مونتاژ را به مثابه معماری سینما معنا می‌کند و می‌گوید: «فضا و مکان در سینما ماهیتی مجرد، مطلق و آرمانی دارد». به اعتقاد آوینی از آن‌جا که در سینما از «زمان» فقط به کیفیت باطنی آن توجه می‌شود، کاملاً معقول و مقبول است اگر لحظه‌ای به قدر یک ساعت وسعت پیدا کند. کیفیت باطنی زمان، همان دریافتی است که ما در درون خویش از زمان داریم. او مونتاژ را قبل از تکنیک یک ارزش‌گذاری می‌داند. ارزش‌گذاری اشیاء و اشخاص و حالات، در جریان وقایع و حوادث سینمایی.

 

آوینی در «فصل اول» کتاب به شدت سینمای غیر جذاب را نفی می‌کند؛ برای او جذابیت یک اصل است اما آنچه که زیر بنای اصلی تعامل فیلم و مخاطب است ریشه در فطرت دارد. به اعتقاد آوینی سینما، رشته‌ی جذابیت خویش را به نقاط ضعف بشر متصل کرده است و برای مسخر ساختن مخاطب از هیچ کاری فروگذار نیست. او جذابیت در سینما را از جانبی به داستان و از جانبی دیگر به تصویر و از جانب سوم به ملغمه‌ای که از ترکیب داستان و تصویر پدید آمده و می‌تواند توهمی از واقعیت ایجادکند، می‌داند.

 

فصل سوم این کتاب که «آینه جادو» نام گرفته است؛ به شرح واقعیت سینمایی می‌پردازد و تفاوت‌های آن را با واقعیت خارجی مطرح می‌کند. واقعیت عرضه شده در فیلم را بیش از هر چیز قابل قیاس با فضای مثالی رویا می‌داند و می‌گوید: «در رویا نیز همه چیز نشانه و علامت است، نه واقعیت». او «سینما» را «آینه‌ی جادو» می‌خواند، آینه‌ای که در آن چهره‌ی باطنی بشر امروز بی‌پرده انعکاس می‌یابد.

در این کتاب مقالات دیگری از جمله «قاب تصویر و زبان سینما» وجود دارد که به ضرورت نشانه‌شناسی و بررسی رابطه‌ی نشانه‌ی تصویر و کادر دوربین که همان قاب مستطیل شکل سینما است، می‌پردازد.

 

«زبان، تلویزیون و سینما»؛ او در این مقاله رابطه‌ی این سه ابزار با یک دیگر بررسی می‌کند و زبان را حافظ فرهنگ یک امت می‌داند و تاکید می‌کند حفظ اصالت فرهنگی امت لاجرم منتهی به حفظ شان حقیقی کلمات در زبان آن امت است. و مقاله «رمان، سینما و تلویزیون» که وجه تشابهات و تفاوت‌های این چند رسانه را مورد ارزیابی قرار می‌دهد.

 

و آخرین مقاله این  کتاب «تاملاتی در ماهیت سینما» نام گرفته است. بخشی از مطالب این مقاله عبارتند از: فیلم‌ساز چه غایاتی را دنبال می‌کند؟ آیا فیلم‌ساز از صلاحیت اظهار نظر کردن در همه‌ی موارد برخوردار است؟ آیا سینما «بازآفرینی واقعیت» است؟ چگونه می‌توان سینما را مسلمان کرد؟ و «فیلم مستند و تفاوت‌های آن با فیلم داستانی، «نسبت میان تماشاگر و دوربین»، «خصوصیات بیانی سینما با توجه به قاب تصویر»، «مفهوم حرکت»، «حکمت مونتاژ» و...

 

جلد دوم آینه جادو که بیشتر به تحلیل مصداقی پرداخته شده، در بردارنده تمامی نقد فیلم‌هایی است که سید مرتضی آوینی در فاصله سال‌های 1368 تا 1372 نگاشته است؛ به اضافه دو سه مقاله سینمایی دیگر. این نقدها شامل فیلم‌های مهم جشنواره نهم، دهم و یازدهم فجر می‌شوند. ضمن آن که دو مقاله ابتدای کتاب هم با تأکید بر فیلم‌های جنگی به نمایش درآمده در جشنواره هفتم نوشته شده‌اند. دو مقاله پی در پی هم که در زمان اکران عمومی فیلم «هامون» نوشته شده است و یک نقد درباره فیلم «مهاجر» در کنار یادداشت‌های جشنواره هشتم قرار دارد. به جز این‌ها، بقیه مقالات، یکی همان نامه معروف به ابراهیم حاتمی‌کیا است با عنوان «نامه‌ای به دوست زمان جنگ»، دیگری یادداشتی شاعرانه درباره مجموعه تلویزیونی «قصه‌های مجید» و دو نقد بر فیلم‌های خارجی «زیر آسمان برلین» و «رقصنده با گرگ‌ها».

 

البته در این کتاب غرب‌ستیزی و روشنفکرگریز بودن آوینی را به وضوح می‌توان متوجه شد. از نظر او غرب تا مغز استخوانش پوسیده است و تولید هر فکر و هنر نیازمند یک تحول اساسی است تا بتواند قابلیت مطرح شدن پیدا کند. او می‌گوید: «بنده معتقدم که برای فیلم‌های خارجی تا آنگاه که یک انقلاب بزرگ فرهنگی در آنجا رخ نداده است باید فقط در محدوده تکنیک فیلم به نقادی پرداخت چرا که اصولاً غربی‌ها حرفی برای گفتن ندارند.» و یا در جایی دیگر می‌گوید:

 

«روشنفکر جماعت تعلقی به شرق و ساحت عارفانه آن ندارد. آدم‌هایی سطحی که به جلد کتاب‌ها و نام‌شان بیشتر از خود کتاب اهمیت می‌دهند. آنها معتاد به سطح هستند و هر چه سطحی است با سطحی‌نگری و روشنفکری ارتباط دارد». او در تحلیل‌های خود فیلم «هامون» ساخته «مهرجویی» را نمونه کامل روشنفکری می‌داند.

 

آوینی برای آگاه‌کردن منتقدانی که «هامون» را یک اثر دینی می‌دانند، شخصیت هامون، ارتباط با همسر و محیط اطرافش را تحلیل می‌کند: «سراسر فیلم حکایت از آن دارد که هم هامون و هم صورت واقعی آن (مهرجویی) گرفتار ظاهربینی روشنفکری شده‌اند؛ آقای هامون نوعی از روشنفکری را نفی و نوعی دیگر را اثبات می‌کند، روشنفکری که خود او به آن گرفتار شده خطرناک‌تر است».

 

آخرین مقاله کتاب که مفصل هم هست، به طور کامل یک فیلم‌ساز کلاسیک معتبر سینمای جهان را مورد ارزیابی قرار می‌دهد. این مقاله با عنوان «عالم هیچکاک»، تفسیری جامع درباره ویژگی فیلم‌های آلفرد هیچکاک، نسبت سینما و ادبیات در آثار وی، معنای راز در قصه‌هایی که او تعریف می‌کند و مفهوم گناه، ترس، وسوسه و معما در فیلم‌های اوست.

 

و جلد سوم آینه جادو:

 

این کتاب در سه بخش تنظیم شده است که در بخش اول به مسائلی با محوریت ماهیت سینما پرداخته شده است. بخش دوم کتاب حاوی دو مقاله و یک گفت و گو درباره‌ی فیلم‌سازی مستند است و بخش سوم  آن نکات تازه و قابل تاملی درباره‌ی سینما می‌باشد.

 

دو مقاله ابتدای کتاب با عناوین «سینما و مردم» و «کدام سینما؟» به طرح مباحثی جدی درباره اهمیت مخاطب در سینما و بی اعتنایی سینمای روشنفکری به مقوله جذابیت می پردازد. سپس به «سینما، مخاطب» می‌رسیم که حاوی متن سخنرانی جنجالی  وی در سمینار «بررسی سینمای پس از انقلاب» است. آوینی در این فصل مسائلی را که طی مدت فعالیت روزنامه‌نگاری خود در مجله‌ی سوره عنوان کرده بود، به شکل دیالکتیک مطرح می‌کند. بخشی از این مسائل، پاسخ‌های کتبی به نامه‌های اعتراض‌آمیزی است که در همان سمینار خطاب به او نوشته شده بود. این پرسش و پاسخ‌ها علاوه بر آن که جذاب‌اند، نوعی جمع‌بندی آخرین عقاید آن شهید درباره سینما، روشنفکری، عرفان‌زدگی و هنر مدرن محسوب می‌شوند.

 

«سینما هنر محض نیست»؛ این مقاله با نقد سیستم آموزشی دانشگاه‌ها شروع شده و بعد به ضرورت ایجاد مباحثی با محور فلسفه‌ی سینما در دانشگاه‌ها اشاره دارد و آن را یکی از اصلی‌ترین مسائلی مطرح می‌کند که در شکل‌گیری سینما به عنوان منشاء تحولات فرهنگی موثر است.

 

و مقاله «سینما، تکنولوژی» مصاحبه‌ی مجله‌ی فیلم با آوینی است؛ که با محوریت ماهیت سینما و نحوه‌ی به کارگیری این صنعت گران، به عنوان هنری که دارای مولفه‌های ایرانی ـ اسلامی باشد، صورت گرفته است. «جایگاه فیلم کوتاه در سینمای ایران» نیز مصاحبه‌ای کوتاه است که آوینی در آن به شاخصه‌ها و تفاوت‌های فیلم کوتاه در قیاس با فیلم بلند اشاره کرده است.

 

در مقاله «تکنیک در سینما» تعریفی از تکنیک ارائه می‌شود: «اغلب از تکنیک در سنیما تلقی یک مهارت فنی صرف دارند که به مضمون، یا به قول امروزی‌ها ایده" امکان ظهور و بیان می‌بخشد. تعریفی که اینان از تکنیک دارند، همان "ابزار" است، آنان تکنولوژی را نیز وسیله‌ای می‌دانند که می‌تواند در خدمت هر غایتی درآید. حال آنکه تکنولوژی با غایات معینی پدید آمده است و به تعبیر روشن‌تر، فرهنگی است که شیئیت پیدا کرده  و به صورت ابزار در آمده است... اما تکنیک سینما، حتی از همان نخستین مرحله که انتخاب یک طرح داستانی یا داستان‌گونه است، خود را منکشف می‌کند، هر چند اوج انکشاف تکنیک در مرحله‌ای است که فیلمنامه به فیلم تبدیل می‌شود».

 

سه مقاله «نگاهی دوباره به روایت فتح»، «واقعیت در سینمای مستند» و «یک تجربه ماندگار» به نحوه ساخته‌شدن مجموعه برنامه‌های روایت فتح  و مسائل فنی آن می‌پردازد.

 

«سینما و هویت دینی دفاع مقدس»؛ او در این مقاله به تفاوت سینمای دفاع مقدس و سینمای جنگ می‌پردازد: «سینمای دفاع مقدس را نباید با سینمای جنگ یکسان دانست، سینمای جنگ ملزومات و ساختار خاص خود را دارد که سینمای دفاع مقدس هیچ یک از آنها را نمی‌پذیرد. از جمله تفاوت این دو ژانر در این است که سینمای جنگ، هم کشتن دارد هم کشته شدن، عین جنگ، اما هم کشتن رزمندگان ما با دیگران فرق داشت و هم کشته شدن آنها، این جا کسی برای لذت انتقام و خالی کردن گرفتگی‏های روحی شلیک نمی‏کرد و هنگام رفتن از این دنیا با حسرت از آن جدا نمی‏شد».

 

آوینی در ادامه می‌گوید: «همه‌ی جنگ‌ها بد است مگر جهاد فى سبیل ا... و لذا چون دفاع مقدس ما مسلخ و مقتل عُشاق و عرصه‌ی حضور دلیران حق‌پرستى چون همت، خرازى و دیگران که از مقام خلیفه‌ی الهى بشر دفاع مى‌کردند، بوده است، سینمای دفاع مقدس ما با سینمای جنگ تفاوت‌های آشکار دارد و اگر این چنین نبود وظیفه‌ی سینماگران نیز آن بود که به جای مهاجر و دیده‌بان و سفر به چزابه، «غلاف تمام فلزى» بسازند و نظام نیهیلیستى ارتش‌هاى دنیا را به استهزا بگیرند... سینمایی را که اکنون در کشور ما خود را موقوف به جنگ کرده است؛ نباید مشمول عنوان کلی «سینمای جنگ» دانست و راست‌اش، اگر جنگ ما نیز در زمره‌ی جنگ‌هایی بود که در این قرون اخیر کره‌ی زمین رخ داده است، بنده خود از نخستین کسانی بودم که از نظرگاهی مخالف با جنگ فیلم می‌ساختم.»

 

و در آخر «گزارشی شتاب‌زده درباره‌ی سینمای پاکستان» که این مقاله گزارش سفر پنجاه روزه‌ی آوینی به پاکستان است. او تناقضات فرهنگی این کشور را که بر اثر تلفیق سنت‌های دیرین پاکستانی‌ها با فرهنگ وارداتی است بیان می‌کند.

 

حرف آخر:

شهید آوینی را می‌توان یکی از متفکرانِ دینیِ در عرصه سینمای ایران خواند که علاوه بر فعالیت‌های تجربی همچون روایت فتح، او به حیطه‌ی نظریه‌پردازی هم وارد شده است. او کسی‌ست که توانسته است معارف اسلامی و جنبه‌های معنوی حرکت‌های انقلابی را در عرصه هنر ارائه کند.

افراد زیادی نظرات و دیدگاه‌های آوینی را مورد نقد قرار داده‌اند ولی این نقدها را می‌توان کاملاً طبیعی دانست چرا که  او جزء اولین نفراتی‌ست که نظریه‌پردازی‌هایش بدون ترجمه یا گرته‌برداری از کتاب‌ها و نظریات غربی ارائه شده است. برای کسانی که پیشینه‌ی مذهبی دارند و می‌خواهند تخصصی وارد مباحث سینمایی شوند، مطالعه‌ی این سه جلد کتاب واجب و ضروریست.



پ.ن: "سئانس" یا "سانس" در اصطلاح به معنای بازه زمانی است که یک فیلم در یک سالن سینما به نمایش در می آید.

پ.ن:این مطلب را با تاخیری حدودا یک ماه در وب منتشر کردم.


این مطلب در خبرنامه دانشجویان

این مطلب در سایت مستقل

این مطلب در رجانیوز

این مطلب در وبلاگ مطالبه گر

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۴۳
ع.توسلی