خط خطی های یک نسل سومی

ماییم ونوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

خط خطی های یک نسل سومی

ماییم ونوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۵ اسفند ۹۲، ۲۰:۱۴ - فرزند فلکه ساعت
    زیبا بود

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۵۹
ع.توسلی



به لطف خودت چند ساعتی از دوساله شدنم میگذره


دوسال چندساعته میگذره که درآغوش تو از نو متولد شدم


 دوسال چندساعته که لحظه به لحظه اش تو رو کنارم احساس میکنم

و...


"یاحبیب من لاحبیب له"


***

"الهی و ربی من لی غیرک"




پی نوشت:امشب باهم عهد کردیم که سکوت کنم...
امید دارم که معجزه میشه!

خدایا حلالم کن...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۰۰
ع.توسلی

گفتند که قرن بیستم را می توان "عصر رُمان" خواند، اما این پیش از آن بود که سینما قابلیت‌های کنونی خود را ظاهر کند، سینما رمان مصور نیست، اما باید در نظر داشت که اگر رُمان به وجود نیامده بود، سینما صورت کنونی خود را نمی‌یافت.

نگاهی به مجموعه‌ فیلم‌هایی که در کشورهای مختلف، از غربی‌ترین نقطه‌ی کره‌ی زمین تا شرقی‌ترین نقطه‌ی آن ساخته می‌شود می‌تواند تلقی عام انسان‌ها را از سینما نشان دهد و تکلیف را همین پذیرش وبرخورد عام معین میکند نه چیز دیگر، چنان که در سال‌های آغازین اختراع سینما بودند متفکرانی که تلاش می‌کردند تا سینما را از روی آوردن به صدا بازدارند، اما موفق نشدند!

البته این را هم باید گفت؛ سینما قبل از آنکه روی به صدا بیاورد از داستان برخوردار گشته بود، اما بعد از عبور از دوران سینمای صامت، این رویکرد سرعت بیشتری یافت و عموم فیلم‌سازان بااین تعریف که "سینما رمانی مصور است" روی به سینما آوردند. نمی‌دانم آنان که سینما را به منزله "تصویر محض" ‌ می دانستند به این واقعیات و حقایق آنچنان که باید توجه یافته‌اند یا خیر؟ مثلا یکی از منتقدین قدیمی سینمای ایران گفته بود: "آری سینما، تصویر محض است" .علت این امر آن است که وجود صدا و دیالوگ در سینما آنقدر طبیعی است که دیگر تعریف سینما به عنوان تصویر محض به نفی ویا طرد صدا و دیالوگ از سینما نمی‌انجامد. اگرهم در برابر آنان که سینما را تصویر محض می‌دانند این سوال پرسیده شود، که مقصود شما آن است که صدا را باید از سینما حذف کرد؟ با دستپاچگی جواب خواهند داد: " نه، مقصود ما آن نیست؛ شما درست متوجه نشده‌اید بلکه  مقصود آن است که در سینما بیان تصویری آن همه اهمیت دارد که بر همه‌ی عناصر وعوامل دیگر غلبه می‌یابد؛ یعنی فیلمساز تا آنجا که ممکن است باید تلاش کند که  حرفش رابا تصویر بیان کند، اما این امرمساوی با حذف داستان یا صدا و دیالوگ از فیلم نیست.

در بسیاری از فیلم‌ها، سینما در ادامه‌ی نقاشی مدرن تعریف شده است اما با توجه به تفاوت سلایق فیلمسازان، به شاخه‌های متفاوت آن گرایش یافته است. در بعضی دیگر ، سینما به عنوان "موسیقی تصویر" تعریف شده است و سعی دارد که بر مخاطب تأثیری هچون موسیقی داشته باشد. در بسیاری هم، سینما وسیله‌ای برای محسور کردن تماشاگران به کار رفته است. در بعضی فیلم ها هم، سینما هنوز در عرصه‌ی تجربه‌ی عکاسی قراردارد و در بسیاری دیگر، سینما اگرچه هنوز در خدمت تفهیم مفاهیم عقلی است ، اما داستان‌سرایی را نفی کرده بود،در اثارات دیگر هم ، سینما به تئاتری مصور تبدیل گشته است. اما بیشتر فیلمسازان، سینما روی به سوی داستان‌هایی غیرمعمول، بی‌سروته، روشنفکرانه و یا فلسفی آورده اند که دراین میان؛گروه آخری از جذابیت مخاطب بیشتری برخورداست.

داستان‌سرایی از لوازم ذاتی ولاینفک سینماست که با نفی آن ماهیت سینما نفی خواهد شد البته داستان‌سرایی سینما توانسته است وجوه تمایز خود را از رمان‌نویسی پیدا کند در داستان‌سرایی سینما، توصیف تصویری جایگزین توصیف ادبی می‌شود و "کلام" نه به طور کامل اما تا حدودی جای خود را به "تصویر" می‌دهد والبته تصویر هم هرگز نمی‌تواند به طور کامل جایگزین کلام شود و سینما هرگز قادر به حذف کامل کلام نخواهد شد.هرچند موفق شود که کاربرد کلمات را در فیلم منحصر در محاورات کند.

در واقع "تصویر خوانی" هم هرگز نمی‌تواند جانشینی برای "خواندن و نوشتن" شود و تجربیات دو قرن اخیر انسان درنقاشی و مخصوصاً گرافیک شاهدی است بر این اعا.

عقل ظاهرگرا تصویررا وسیله‌ی مناسب‌تری برای انتقال مفهوم می داند،در حالی که اهل تحقیق می‌دانند که کلام تنها راه "انتقال و تبادل معانی" است.

درتاریخ انبیا، قوم یهود مظهر "دیده‌پرستی یا چشم‌گرایی"هستند. آنها بارها به حضرت موسی (ع) می‌گویند: به تو ایمان نمی‌آوریم مگر آنکه خدا را آشکار ببینیم. یا می‌پرسند: چرا فرشتگان بر ما فرود نمی‌آیند و یا چرا آفریدگار خود را نمی‌بینیم؟

اکنون این صفت خاص قوم یهود صورتی عام یافته است و انسان، تا نبیند باور نمی‌کند، درحالی که انسان درگذشته برای کشف اسرار روی به تفکر و تعقل می‌آورد. تلسکوپ و میکروسکوپ ابزاری متناسب با همین روح تازه‌ هستند وگرنه، انسان از هزاران سال پیش خاصیت عدسی‌ها را می‌شناخته است؛ این ابزار، وسایلی دیگر چون سینما و تلویزیون، به این اشتیاق "دیده‌پرستی یا چشم‌گرایی" درتمدن جدید جواب می‌دهند.

وقتی بنی‌اسرائیل صاحب صفتی چنین باشد، معجزات حضرت موسی (ع) نیز باید آنچنان باشد که در قرآن آمده است، حال آنکه معجزه‌ی پیامبر آخرالزمان "کلمه" است. قرآن "نازله‌ی کلام ازلی" و "خواندنی" است، نه "دیدنی".

نوع دلالت کلمه برمفهوم خویش کلی ونامحدود است درحالی که نوع دلالت تصویر برمفهوم آن مستقیم ومحدود است ونیاز به تفکر وتخیل ندارد واین یکی ازمهم ترین علل روی آوردن انسان به هنرتصویری است چرا که بشر امروز از تفکروتعقل میگریزد.گرچه جذابیت رمان برای افراد ناشی از همین"گریز از تفکر"است.شیرینی خاصی که در رمان خواندن است ناشی از گرایش ذاتی انسان به قصه است واز طرفی در عین حال که خواندن رمان نیازمند تفکرخاصی نیست اما تخیل خواننده را فعال میکند ولی در سینما تفکرجایی ندارد وفیلم برای انتقال مفاهیم واحساسات نهفته در خود احتیاجی به تخیل تماشاگر ندارد وتخیل واقعیت تماشاگر راتسخیر می کنداما بااین حال می بینیم توفیق سینما بیشتر از رمان است.

هم در رمان‌نویسی و هم در سینما می‌توان شیوه‌هایی به کار گرفت که شرکت مخاطب در خلق و ایجاد اثر، بیشتر شود؛ اما پرفروش‌ترین رمان‌ها و فیلم‌ها آثاری هستند که کمتر از همه بر دخالت مخاطب تکیه دارند.

تلویزیون نسبت به سینما دارای خصوصیاتی کاملاً متمایز است. این تمایز در غایات و نوع ارتباط خاصی است که تلویزیون با مخاطبش برقرار می‌کند در واقع، رابطه‌ی مخاطب با فیلم سینمایی کاملاً متفاوت است با رابطه‌ ی  بین تلویزیون و مخاطبان آن وجود دارد و همین تفاوت است که به کار برنامه‌سازی برای تلویزیون ماهیتی دیگرگونه می‌بخشد. این رابطه نیز همچون رابطه‌ی انسان‌ها با فیلم سینمایی، نسبتی کاملاً بدیع و بی‌سابقه است که بین انسان‌ها با شیئی خارج از وجودشان برقرار می شود.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ما رادیو و تلویزیون و سینما و بسیاری دیگر از ملزومات تمدن جدید را متناسب با معتقدات خویش تا آنجا که توانسته‌ایم تغییر داده‌ایم و برای دریافت ماهیت حقیقی این ملزومات، باید به آن صورتی نظر کرد که این پدیدارها در غرب یافته‌اند. تلویزیون ایران هرگز نمی‌تواند حکایتگر همه‌ی موجودیت تلویزیون باشد، چراکه ما خواه ‌ناخواه و نه از سر خودآگاهی بلکه در پاسخ به یک ضرورت طبیعی در انقلاب ناچار شده‌ایم که حتی‌المقدور مانع از ظهور تعارضات آشکاری شویم که میان این پدیدارها با تفکر دینی ما وجود دارد. به عبارت دیگر، ما ناگزیر بودیم که نیش این مار را بکشیم و اگرچه در این امر توفیق کامل ممکن نیست، اما هرچه هست، تلویزیون ایرانی نمی‌تواند مظهر تمام و کاملی برای " تلویزیون بماهو تلویزیون" باشد.

تلویزیون اکنون در جهان غرب روح انسان‌ها را تسخیر کرده و خود را جایگزین همه‌ی مناسبات دیگرکرده است که می‌بایست وجود داشته باشند. مگر یک انسان تا کجا نیاز به تفریح دارد؟ و آیا اینجا اصلاً مقام پرسش از ذات و حقیقت وجود انسان و نیازهای ذاتی او نیست؟ چرا تلویزیون باید اجازه داشته باشد که همه‌ی ساعات فراغت انسان‌ها را پر کند؟ این مسأله‌ای است که فراتر از آنکه تلویزیون در سراسر جهان خواه‌ناخواه درکف قدرتمندان قرار گرفته است و از یک حاکمیت شیطانی واحد تبعیت دارد و انسان‌ها را به سوی غایات استثمارگرانه‌ی خاصی می‌خواند.

در غرب تلویزیون نیز به تبع نظام فکری غالب، لجام گسیخته است و اجازه یافته تا به همه‌ی ساحات و قلمروهای وجود آدمی تجاوز کند و او را ازاعتدال بیرون بکشد. از یک سو همه ی لوازم و محصولات تمدن امروز صورت تبدیل یافته‌ی همین فرهنگ لجام‌گسیخته و عدم اعتدال هستند و از سوی دیگر، این لوازم متناسب با ماهیت خویش حیاتی غیرمتعادل و بیمارگونه را بر بشر امروز تحمیل کرده‌اند و همان‌طور که درمطالب قبل هم آمده مارشال مک لوهان بدین واقعیت توجه کرده است که برای معرفت یافتن نسبت به این وسایل و رسانه‌ها باید خود را از تأثیرات آنها دور نگه داشت

مثلا لفظ "آموزش" نیز در غرب به مفهوم خاصی، متفاوت با مفهوم "تعلیم و تربیت" استفاده می‌شود و لذا، برنامه‌های آموزشی تلویزیون را نیز نمی‌تواند همسو با هدف مورد نظر نظام اسلامی دانست.

هدف آموزش "تولید متخصص" است، متخصص‌های که عوامل مرکزاجتماع هستند و هرگز جز تقلید از غرب کاری از آنها برنمی‌آید. آموزش با این تعریف هرگز نمی‌تواند راهبر به سوی انقلاب اجتماعی باشد و بدون تردید فقط می‌تواند که حافظ همین وضع فعلی باشد و به صورت علت موبقه‌ی تمدن غرب عمل کند.

"دیدن و شنیدن" برای بسیاری از مردم آسان تر از "خواندن" است و به همین علت، تماشای تلویزیون می‌تواند بخش کثیری از مردم را از "خواندن" کفایت کند.شنیدن به خواندن بسیار نزدیک‌تر است تا دیدن اگرچه خواندن و دیدن هر دو با چشم انجام می‌گیرد؛چراکه انسان در خواندن و شنیدن، هر دو، با کلام سروکار دارد ولی دیدن با تصویر در واقع تفاوت اصلی مابین کلام و تصویر. اگر "کلمه" نبود، امکان "تعقل و تفکر" نیز از انسان سلب می‌شد و اگرچه معمولاً اینگونه عنوان می‌شود که "حروف" همان صورت تغییریافته‌ی "نشانه‌های تصویری" هستند، دلالت کلمات به معنی، مجرد است و دلالت تصاویر به مفهوم خویش، مستقیم و غیرمجرد؛ گذشته از آنکه صورت‌های غیرمادی اصلاً نمی‌توانند نشانه‌های تصویری داشته باشند.

در تلویزیون نسبت بین کلام و تصویر صورت‌های مختلفی به خود می‌گیرد

فیلم سینمای فقط یکی از انواع برنامه‌های است که امکان پخش از تلویزیوندارد. اگر هنگام پخش فیلم سینمایی از تلویزیون همان شرایطی که در سینما وجود دارد(تاریکی مطلق)، ایجاد نشود فیلم سینمایی به هدر خواهد رفت. شرایط خاصی که فیلم سینمایی در آن به نمایش درمی‌آید به صورتی است که فیلم اصلاً نباید مخاطب را به خودش وابگذارد، اما در تلویزیون اگر آن شرایط مطلوب آماده نباشد بسیاری از لحظات و ظرایف فیلم از چشم خواهد افتاد، چراکه اصلاً همه‌ی وجود مخاطب تلویزیون نمی‌تواند صرف دیدن تلویزیون باشد.

سالن تاریک برای آن است که صحنه‌ی روشن فیلم بتواند تمامی ذهن تماشاگر را اشغال کند، اما در تلویزیون این امکان وجود ندارد و فیلم تلویزیونی باید برای جلب توجه تماشاگر و حفظ آن، ترفندهایی تازه را به کار بندد که در سینما معمول نیست. فی‌المثل در تلویزیون تصاویر باید درشت‌تر باشد، تکرارها بیشتر و مدت‌ها کوتاه‌تر و مفاهیم سهل‌تر.

اصل جذابیت در تولید برنامه‌های تلویزیونی ایجاب می‌کند که پیش از هر چیز برنامه‌ها مستقیماً به مسائل مبتلا به مردم توجه کند و ازآن طرف، قالب‌هایی جذاب برای ارائه مسائل بیابند. به طوری که "حفظ یک نقطه‌ی مجهول در تمام طول برنامه‌ها" از شیوه‌های معمول فیلمسازان و تولید برنامه‌های تلویزیونی است تا تماشاگر به بهانه رسیدن به جواب تا آخر همراه خود سازد.

جاذبیت رشته‌ای است که یک سر آن در دست فیلم و سر دیگرش در جان و فکر مردمان است و اگر این فیلم نتواند قلاب خود را به جایی درون تماشاگر، اعم از خصوصیات فطری و غریزی او و یا عادات و اعتبارات اجتماعی‌اش بند کند، از جاذبیت برخوردار نخواهد شد. انسان فطرتاً از مجهول می‌گریزد و طالب علم است و این خصوصیت یکی از بزرگ‌ترین دست‌آویزهای فیلم‌سازها و تولیدکنندگان فیلم‌های تلویزیونی است. و در برنامه‌هایی که فاقد داستان هستند، باز هم برنامه باید سیری شبیه به داستان را از آغاز تا پایان طی کند و خود را کاملاً در ارتباط با تماشاگر نگه دارد.

و در اخر هم این سوال مطرح میشود که برنامه‌های تلویزیون باید به خواست مردم پاسخ جواب بدهد  یا نه؟ ودر پی آن سولاتی دیگر چون مقصور از "مردم" کدام یک از اقشار مختلف مردم هستند؟ آیا وظیفه‌ی تلویزیون اجابت دعوات مردم و سرگرم کردن آنهاست و یا تعلیم و تربیت آنها؟و...

باتوجه به آنکه تعریف ما ومقصود ما همین مردم عام هستند باید گفت این یک تعارض حل‌نشدنی است و مسأله‌ای است خاص جوامع مذهبی چون ما که از یک سوموظف به حفظ دین و دینداری را همین مردم را از طریق همین رسانه ها بر عهده داریم و از سوی دیگر، رسانه‌هایی چون تلویزیون را هم نمی‌خواهیم از دست بدهیم. اگر در غرب توانسته‌اند قالب‌های جذابی برای انواع موضوعات مطروح در برنامه‌های تولیدی تلویزیون بیابند، بدین سبب است که آنها در جامعه‌ی خویش گرفتار این تعارضات نیستند و بنابراین، در جست‌وجوی جواب این مسأله و حل این تعارض نمی‌توان روی به غرب آورد، چراکه اصلاً مسائلی چنین، فقط مبتلا به جوامعی چون ماست و در هیچ یک از اعصار تاریخی و در میان هیچ یک از اقوام دیگر نظیر نداشته وندارد.


منبع:آینه جادو شهید آوینی
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۴۶
ع.توسلی