سیـــنــمــا؛ هنـــر تـــکنـــولـــوژی
سینما یکی از محصولات تکنولوژیک غرب است و از این نظر هرگز نمیتوان حقیقت آن را جدا از مجموعه کلی تمدن غرب شناخت. سیدشهیدان اهل قلم سینما را خنثی نمیداند و ماهیت آن را به جبهة باطل نزدیکتر میداند. ومعتقد است که سینما ماهیتاً، با کفر و شرک نزدیکی بیشتری دارد تا اسلام. نسبت سینما با حق و باطل یکسان نیست و از این لحاظ، استفاده از سینما در خدمت اشاعة دین و دینداری با دشواریهای خاصی همراه است که اگر مورد غفلت واقع شود، اصل مطلب منتفی خواهد شد.
آنها که برای "هنر" معنایی مقابل "تکنولوژی" قایل هستند ممکن است از این که گفته میشود، سینما یکی از محصولات تکنولوژیک تمدن غرب است برنجند، اما این را میدانیم که امروزه الفاظ معنای حقیقی خود را از دست داده اند و گاها هم معنایی وارونه یافته است؛ بنابراین شاید بهتر باشد سینما را "هنر تکنولوژی "بنامیم.
برای پی بردن به ماهیت سینما واسلامی کردن آن بر آن شدیم که نگاهی تیتر وار به تجربیات سید شهیدان اهل قلم داشته باشیم.
1- "اصالت
روش و ابزار" از خصوصیات ذاتی و ماهوی تمدن غرب است و همین خصوصیت است که
به آن امکان فراگیری بخشیده است. "جهان غیر غرب" ابتدا نخست مجذوب ابزار و
روشها شده است وبعد در پی آن "غایات" را نیز پذیرفته است. مقبولیت عام
تکنولوژی در آنجاست که میتواند از عهده تامین نیازهای حیوانی انسانی برآید
وعادات و تعلقات همراه با آن، بناچار رفته رفته فطرت الهی انسان را
درگورهوای نفسانی اش دفن میکند و از او همان موجود ذلیلی رامیسازد که
امروزه تحت ولایت تکنیک در سراسر جهان پراکنده شده است.
بنابراین
صنعتی شدن، پیش از هر چیز به فرهنگی نیاز دارد که آن را "فرهنگ صنعتی شدن"
یا "فرهنگ تکنولوژی" مینامند.فرهنگی که با هیچ فرهنگ دیگر مغایرت ندارد
ونمی توان آن را در یک جا جمع کرد، واگر غیر از این گمان کنیم خواه یا
ناخواه فرهنگ غرب راعین کمال ویا حتی عین اسلام میدانیم که هرگز چنین نیست
وکمال انسان درقرب حق است..
آیا
قرب حق مستلزم این است که ما از صنم فریبای تکنولوژی دل بکنیم؟ سخن از دل
کندن نیست، سخت از آن است که این صنم،صورتی است که روح تمدن غرب به خود
گرفته است و جز در ذهن جدایی نمیپذیرد.
افرادی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی گمان میکردند که برای دست یافتن به سینمایی که بتواند در خدمت اسلام قرار بگیرد، کافی است که به جوانان مومن علاقمند، تکنیک فیلمسازی آموخته شود. اکنون بخوبی دریافتهاند که تکنیک فیلمسازی، یعنی مجموعه روشها و ابزار کار فی نفسه حامل فرهنگ غرب است و از خود میپرسند که : پس چه باید کرد؟
ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با تمدن غرب و محصولات و لوازم آن، با سادهلوحی بسیار برخورد کردهایم و اکنون در همه جا، کم و بیش، با همین پرسش روبرو شدهایم که "پس چه باید کرد؟ "
2- فیلم خوب، از نظر عموم منقدان فیلمی است که بیننده آن فرصت چون و چرا پیدا نمی کند، و "ریسیمان نامرئی جذابیت" بدنبال خویش بکشاند وزمانی به خود می آید که فیلم به پایان رسیده باشد. یک طرف "تماشاگر" است که با میل، رشته عقل و اختیار خود را به فیلمساز میدهد تا او را با خود به هر طرف که میخواهد بکشاند و طرف دیگر،" فیلمساز" است که با مجموعهای از شیوهها که در مجموع " تکنیک سینما" نامیده میشود، می کوشد که بیننده را سحر کند و تا آخر کار بکشاند.
اما باید بپرسیم، فیلمساز و بیننده چه "غایاتی" را دنبال میکنند؟ فیلمسازباچه هدفی فیلم میسازد؟آیامیخواهد تماشاگرش را به سوی حق بکشاند؟
از سوی دیگر، تماشاگر با "غرق شدن" در واقعیت درون فیلم به نوعی" بیخودی و مستی" دست مییابد. دقیقا مانند آنچه که فرد را به سوی شراب انگور می یکشاند،"رنجی" که با «خودآگاهی» همراه است.
وتماشاگرهم متناسب با ضعف و قوت روح شان در فیلم غرق میشود ؛ انسان بخشی از بالاترین مراتب روان خویش را بیرون از واقعیت فیلم نگاه می دارد، وگرنه تماشای فیلمهای ترسناک یا غمانگیز نمیتواند با "تفنن و لذت" همراه باشد.
اما در طرف دیگر، فیلمساز قرار دارد. برخلاف آنچه عموما نقل میشود، فیلم بازآفرینی یا بازتاب واقعیت نیست، بازتابی است از درون فیلمساز، اگرهم فیلم را هنر دانستهاند بجهت این است که هر فیلم، مظهری از روح سازنده آن است. فیلمساز نیز با استفاده از شیوهها و تمهیدات گوناگون که در مجموع"تکنیک فیلمسازی" نامیده میشود، سعی دارد که تماشاگر را "مسحور و مفتون و از خود بیخود" کند.
روح آدمی ساحتی دارد که" فطرت الهی" اوست و ساحتی دیگر که متعلق بدن حیوانی اوست و عادات و تعلقات شخصیت و اجتماعیاش. حیطه عمل فیلمساز کدام یک از این ساحات وجودی بشر است؟
در اینجا منظورمحتوای فیلم نیست، اگر چه که «محتوای نامناسب و مفسده انگیز" از "لوازم ذاتی سینما" نیست چرا که سینما" ظرفی " ست که "مظروف یا محتوای آن" دارای "پیوند ذاتی" با خود ظرف نیست.
صرف نظر از محتوا، از لحاظ تکنیک هم، فیلمساز با ساحت دنیایی نفس بشر سر و کار دارد. فیلمساز برای غلبه یافتن بر روح تماشاگر و تاثیر گذاشتن بر او، متوسل به حیطههایی میشود که از طریق کارگردانی، هنرپیشگی و مونتاژ اعمال می شود؛ و اگر چه تا کسی در عمق این شیوهها، تامل و تعمق نکند این معنا را درنخواهد یافت.
بشر امروزبه دنبال فراراز حقیقت است و بسیار مشتاق تسلیم در برابر این حیلهگری و شعبدهبازیها ست که از"رنج خودآگاهی " اسوده شود. سینماها، شهرهابازی ها و بسیاری دیگر از مظاهر تمدن امروز،گریزگاهی هستند که بشر برای فراراز حقیقت وجود خویش ساخته است.
3- انسان امروزبه دنبال امروز بهشت موهوم زمینی است و هدفش رسدن به بیخودی است که این بهشت جز با ترک "عقل و اختیار" وآن هدف با غفلت از فطرت الهی به دست نمی آید. که باید گفت غرض از عقل،"عقل دل" است، نه "عقل سلیم" عقلی که دکارت آن را معنی کرده است،نوعی هوشمندی که همه آدما به یکسان از آن بهرمند هستند ؛ اما عقل دل، عقلی است که با آن حضرت رحمان عبادت می شود.عقل دل درجستجوی بهشت حقیقتی ست.
4- سینما، ماهیتا با کفر و شرک نزدیکی بیشتری دارد تا اسلاموالبته باید گفت نسبت سینما با حق و باطل یکسان نیست و از این لحاظ، استفاده از سینما در خدمت اشاعه دین و دینداری، با دشواریهای خاصی همراه است که اگر مورد غفلت واقع شود اصل مطلب منتفی خواهد شد.
استفاده از تعبیر "سینمای اسلامی"هنگامی درست است که سینما ماهیتاً، در نسبت میان حق و باطل بیطرف باشد؛ درحالی چنین نیست ودر سینما، این قالب است که محتوای خودش را انتخاب میکند. خواسته یا ناخواسته، در تمدن امروز، روش و ابزار اصالت دارد و سینما نیز از این حکم کلی خارج نیست.
اگر محتوای سینما بخواهد که به سوی اسلام متمایل گردد، تکنیک سینما، یعنی مجموعه روشها و ابزار آن، حجابی است که باید خرق شود. تعبیر سینمای اسلامی درست نیست، سینما شاید آنچنان که هست مسلمان شدنی نباشد، اما می توان آن را به "خدمت اسلام" درآورد و این وظیفهای است گران به گرده ما. و در این راه، در نخستین قدم "تکنیک سینما حجاب محتوای آن" خواهد شد، حال آن که در سینما به آن مفهوم که اکنون وجود دارد،" تکنیک درواقع همان محتواست.
سینما و تلویزیون ظروفی نیستند که ما هرچه بخواهیم در آنها بریزیم؛ چراکه اصلا برای ایجاد "تفنن و تفریح و تغافل" شکل گرفته اند و اگر ما بخواهیم رسانه های گروهی را به سوی غایتی که حضرت امام فرموده اند،" دانشگاه عمومی اسلامی"، بکشانیم، قبل از هر چیز، لازم است که با تحقیق و تعمق در ماهیت این وسایل و موجبات آنها، راههای خروج از "موجبیت تکنیک" را جستوجو کنیم»
فیلمساز، اول باید از ماهیت سینما و ابزار و وسایل آن شناختی صحیح و حکیمانه پیدا کند. سپس با دریافت الزامات غلطی که تکنیک به او میقبولاند، در جهت خروج از موجبیت این قالب قدم بردارد تابتواند محتوای اسلامی مدنظر خود را با این قالب تطابق دهد. نکته اینجاست، تا وقتی که فیلمساز در بند تکنیک است، به ناچار، خواسته یا ناخواسته، در خدمت جبهه باطل است.
باید تاکید کردکه اگرهدف، شیطانی باشند، تکنیک و ابزار سینما هم آنچنانکه هستند، با ما همراهی خواهند کرد و اگر نه، یعنی اگر بخواهیم محتوای سینما و تلویزیون را بهسوی حق متمایل کنیم، تکنیک و ابزار سینما و تلویزیون، فی انفسهم، حجاب هایی هستند که باید خرق شوند.
5- یکی از مهمترین حجابهایی که باید خَرق شود مساله "جذابیت" است که باید آن را از لوازم ذاتی سینما و تلویزیون دانست سینما و تلویزیون، چه از لحاظ تکنیک و چه از لحاظ محتوا، توجه خویش را معطوف نیازهای کاذب، عادات زاید و ضعفهای روانی بشر کردهاند.
انسان ذاتاً عجول است؛ سینما نیز اصالتاً به این شتابزدگی وقع مینهد و
فیلم را از جنبههای کارگردانی، هنرپیشگی و مونتاژ به صورتی تولید میکند
که حوصله مخاطب عجول سر نرود و اینچنین است که از لحاظ محتوا به ابتذال و
سطحینگری کشیده شده است و از لحاظ تکنیک نیز اصالت کار را بر سلب اختیار
تماشاگر و ایجاد حالت تعلیقی روانی برای او قرار داده است.
شهید
آوینی معتقد بود که مخاطب عام بشری "ازخودگریز و اهل تفنن" است و به همین
سبب خود را به هر لذتی تسلیم میکند و رشته اختیارش را به راحتی به هر چیزی
میسپارد تا این لذت را به او منتقل کند؛ ازآنجاکه تمام برنامه سازان رادیو و
تلویزیون و سینم معتقدند که اکثریت"مخاطب انهاست، لذا ناچارند "ذوق عامه"
را رعایت کنند و رعایت ذوق مخاطب عام، تا آنجا پیش میرود که رادیوها و
تلویزیون ها و سینماها پر می شود از مطالب سطحی و تفننی، داستانهایی
احساساتی و مبتذل، دانستنیها و دیدنیها و شنیدنیهایی اعجابانگیز و... آن هم
با زبانی که، به علت رعایت فهم عموم، به زبان محاوره روزمره نزدیک می شود و
از زبان حقیقی که زبان قرب و معرفت است، دورخواهد شد.
برای جواب دادن به این سوال که پس جذابیت سینما در کجاست؟
باید از یک سو آن را در وجود "مخاطب عام سینما" جستجو کرد و از سوی دیگر باید به "ماهیت سینما و تکنیک آن" توجه کرد که این دومی مهمتر است. اما قبل از گذشتن از موضوع مخاطب سینما باید یک بار دیگر بر این حقیقت تأکید کرد که به هر تقدیر مخاطب سینما "انسان کامل" نیست. انسان کامل به بینیازی رسیده است و جز ذات حقیقت چیزی برای او جاذبه ندارد. انسان کامل "بیخودی" را در "فناء فیالله" جستجو میکند و "اهل تفنن" هم نیست.
نتیجه اینکه در جستوجوی جذابیت سینما، بعد از توجه به ماهیت سینما و تکنیک که علت اصلی جذابیت سینما محسوب میشود، باید توجه ی به مخاطب عام داشت چرا که فیلم ساز برای جذب آن مجبور است با توجه میل آن پیش برود تا حرکت در جهت تعالی روح مخاطبش .
سینما، به عنوان هنر، وسیلهای است در خدمت بیان هنری، اگر چه در تاریخ، بیشتر منشأیت اثر را«سینمای تجارتی» دارد اما "سینمای هنری"به تعبیر مصطلح میتواند با پرهیز از جلوه فروشیهای روشنفکر مآبانه نوعی "محادثه و همزبانی" باشد در میان کسانی که زبان یکدیگر را میفهمند در این صورت سینما باید آن "مخاطب عام"را که گفتیم رها کند و از "قیمومت تجارت"خارج شود.اما با این حال نمی توان مرزی بین سینما تجاری وغیر تجاری قائل شوبم چرا که امروز دیگر بحث سر خلاقیت هنری نیست وآثارهنری تنها برای مصرف روزمره تولید میشود؛این بدان معنا نیست که فیلم ساز نمی تواند برای خودش مخاطبی خاص برگزیند اما برای انتخاب آن باید راهی برای نجات از تجارت گرایی واصالت گیشه پبدا کند.
6- جذابیت از لوازم ذاتی سینماست و از این نظر بین سینمای تجارتی و غیر تجارتی تفاوتی نیست. سینمای غیر تجارتی و بالاخص سینمایی که می خواهد در خدمت اسلام قرار بگیرد، اگرچه نمی تواند مساله جذابیت را به طور کامل نفی کند، اما باید بتواند از آن عبور کند.وبرخلاف سینمای تجاری که تکیه بر ضعف های بشری دارد باید روی خطاب خویش را به فطرت الهی انسان قراردهد.
سینما به عنوان هنر نحوی "بیان" است با لوازم و قواعد خاص خویش چرا که امروزه در مفهوم "هنر" بیشتر به "جنبه بیانی" آن توجه میوشد و نهایتا وسایله ایست در خدمت "بیان نفسانیات" هنرمند.
اهمیت تکنیک بیان- فن بیان- در هنر جدید تا
آنجاست که سیر تمامیت تاریخی هنر مدرن در حقیقت، سیر جستجویی است که
هنرمندان متجدد برای یافتن سبکهای بیانی تازهتر انجام دادهاند. اما آیا
هرگز جای این سوال وجود ندارد که "محتوای هنر مدرن" چیست؟
هنر
مدرن، اگرچه به تکنیک بیان اصالت می دهد، اما هرگز در حد تکنیک محض توقف
نمیکند و در سینما اگر چه شناخت تکنیک آن از همه چیز مهمتر است اما سینما
نهایتا فقط تکنیک نیست که اگر تنها "دستورالعمل کاربرد" آن را از غربیها
فرا بگیریم ما را کفایت کند. در سینما فیلمساز "تکنیک سینما" را در خدمت "بیان نفاسانیات خویش" میخواهد و بنابراین هرگز در حد تکنیک محض توقف نمیکند. فیلمساز
نسبت به همه مسائل عالم وجود نظر می دهد و هیچ حد و مرزی برای کار خویش
نمیشناسد تاریخ، سیاست، جامعه، روح و روان، فلسفه، هنر، دین و... همه چیز. با این حال آیا جای این پرسش وجود ندارد که "مگر فیلمساز از صلاحیت اظهارنظر در همه این موارد برخوردار است" ؟
مرزبندی موجود میان علوم – معارف- سیاست – دین واخلاق و...درتفکرغرب ناشی ازجدایی ست که به نام علم میان نطر –عمل به وجود آمده است.در حالی که همین سیاست ودین وهنرو...همگی وجوه مختلف ازیک واحد کلی هستند که اگر این تفکر غرب وغرب زدگی در ما موجود نبود هرگز خیال نمیکردیم که هنرمند آزاد است ومیتواند هر نوع تفکر واخلاقی را در سایه هنر ترویج دهد واو هم هرگز از خود نمی پرسد انچه که میخواهد بیان کند ارزش گفتن دارد یا نه!فقط سعی میکند آن را هنرمندانه بیان کند.
7- هنرمند اهل شهود و حضور است و این چنین هنر لاجرم متکی به الهام است نوعی وحی که نباید با وحی خاصی که به انبیاء می رسد اشتباه شود.
8- گفته شد، سینمایی که می خواهد در خدمت اسلام باشد باید روی خطاب خویش را به فطرت انسان بگرداند که این امر به یک تحول اساسد در سینما منجر خواهد شد وقتی فیلم به مثابه یک نیاز مصرفی برای اجتماعات کنونی انسانها در سراسر کره زمین تلقی شود، روشن است که از قواعد و مناسبات حاکم بر جهان تجارت نیز تبعیت خواهد کرد.
اگر چه سینمای غیر تجاری لااقل در محتوا خود را ملزم به رعایت این مخاطب عام نمیداند اما نباید نباید تصور کرد که از این لحاظ تفاوتی اساسی میان سینمای تجارتی وغیر تجارتی وجود دارد، چرا که این مشکل اصولا به علوم انسانی باز می گردد و نحوه نگرش این علوم به انسان. سینما نیز از آن نظر که یکی از مظاهر فرهنگی تمدن غرب است، مستقیما مبتنی بر علوم انسانی است.
زبان و بیان سینما زبان و بیانی است که با توجه به تکنولوژی خاص آن دستور پذیرفته است. اگر ما بخواهیم در سینما روی خطاب خویش را به فطرت الهی انسان بگردانیم. که برای استخدام سینما در خدمت اهداف متعالی اسلام چارهای جز این نیست - باید کیفیت تاثیر گذاری عناصر بیانی سینما را خوب بشناسیم.
اگر ما در هنر و سینمای امروز، آنچنان که موسوم است به ارضای اهواء و هوسهای نفسانی بشر بپردازیم و چه در تکنیک و چه در محتوا طرقی اختیار کنیم که به تحکیم تعلقات حیوانی و اثبات صفات مذموم وجود بشر بینجامد بدون تردید از حقیقت وجود انسان و صراط مستقیم آن دور خواهیم افتاد .
مگر سینما و تلویزیون امروز راهی جز این را میرود؟
اگر ما بخواهیم هنر امروز را در خدمت اسلام در آوریم باید آفاق تذکر و تفنن را با یکدیگر اشتباه و بدانیم که هنر - اگر آنچنان که هست ملحوظ شود، نه آنچنان که باید باشد - در خدمت تفنن بشر قرار گرفته است.
مردم عموما به سینما و تلویزیون بعنوان وسایلی که ساعات فراغت آنها را پر می کند می اندیشند و نباید تصور کرد که در این انگاره به اشتباه رفته اند، در باب حقیقت مفهوم ارتباط جمعی نیز هر چند سخن بسیار است، اما مسامحمه شاید بتوان قبول کرد که اجتماعات کنونی انسانها به وسایلی برای ارتباط جمعی نیازمند باشند. پر کردن ساعات فراغت مردم نیز در این روزگار نیازی است که باید بر آورده شود اما آیا ارتباط جمعی و پر کردن ساعات فراغت مردم با ذکر و تذکر و تفکر قابل جمع نیستند؟
9- گفته شد که زبان و بیان سینما زبان و بیانی است که با توجه به تکنولوژی خاص آن دستور پذیرفته است و اگر ما بخواهیم در سینما، روی خطاب خویش را به فطرت الهی انسان بگردانیم باید در ماهیت یکایک عناصر بیانی سینما و در کیفیت تاثیر گذاری آنها بر روح و جسم بشر، تامل و تحقیق کنیم.
بیان در سینما با مجموعهای از عناصر همچون تصویر، صدا، موسیقی و ... انجام می گیرد.
اما ازمیان این عناصر، کدام یک دارای اصالت است؟ و فی المثال اگر تصویر دارای اصالت است، تناسب ارزشی سایر عناصر همچون کلام و موسیقی با تصویر چیست؟ روش است که این سوالات می بایستی در طی مراحل تاریخی سینما جواب گفته شود بنابراین می توان دریافت که چرا در مدارس سینمایی به تاریخ سینما اهمیتی این همه داده می شود اگر چه به هر تقدیر تاریخ سینما، ما را از جستجوهای فلسفی در ماهیت آن بی نیاز نمی کند و مخصوصا برای ما که می خواهیم سینما را در خدمت اسلام در آوریم، تحقیق در فلسفه سینما از اولین ضروریات است.
اما یک سوال وقتی مثلا یک شخص ادبی را در قالب تصویر یک هنر پیشه محصور شود؛ایا دیگر میتوان ادعا کرد که این همان شخصیت ادبی است؟
سینما ترکیبی است از تصویر کلام و موسیقی شناخت زبان تصویر زبان کلام و زبان موسیقی و تحقیق در نسبتی که بین این سه زبان وجود دارد برای فیلم ساز واجب است اما آیا کار به همین حا ختم می شود؟
شناخت اجزاء ما را به معرفت کل نمی رساند سینما در هر یک از این سه زمینه کلام، تصویر و موسیقی دارای مشترکاتی با هنر های دیگر است که لاجرم برای رسیدن به حقیقت سینما باید وجوه تمایز آن را از سایر هنرها بخوبی باز شناخت فی المثال این اشتباه تقریبا عام از کجا منشا گرفته است که گمان میکنیم سینما سناریویی است که برای آن تصاویری دست و پا کردهاند؟ سینما از آن نظر که بر یک سیر داستانی متکی است، بشدت در معرض این انحراف قرار دارد که به یک داستان مصور تبدیل شود. آیا سینما داستان مصور است؟ شکی نیست که سیر داستانی یکی از عناصر اصلی سینما است، اما در یک داستان مصور، تصویر فرع بر داستان است، حال آنکه در سینما داستان باید فرع بر تصویر باشد، و نه تنها داستان بلکه همه عناصر بیان سینمایی باید در خدمت غنا بخشیدن به تصویر متحرک باشند.
عموما افرادی که برای اسلامی کردن سینما پا به این عرصه نهاده اند گمان میکنند که برای رسیدن به مقصود تنها نوشتن داستان هایی که رنگ وبوی دینی داشته باشد کافی است واصل کار به پایان رسده است در حالی که چنین نیست ونتیجه آن ادبیات مصور است درحالی که سینما در معنای حقیقی خود ماهیتی مستقل از ادبیات دارد.
ودر اخر باید گفت سینما وهم؛ مخیل؛ مصور؛ متحرک؛مصوت است که نوعی تکنولوژی محسوب میشود.
این مطلب در خبرنامه دانشجویان