خط خطی های یک نسل سومی

ماییم ونوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

خط خطی های یک نسل سومی

ماییم ونوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۵ اسفند ۹۲، ۲۰:۱۴ - فرزند فلکه ساعت
    زیبا بود

«و اما در عرصه فرهنگ بنده به معنای واقعی احساس نگرانی میکنم و حقیقتا دغدغه دارم. این دغدغه از آن دغدغه هایی است که آدمی  به خاطر آن گاهی ممکن است نصف شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرع کند.» "آیت الله خامنه ای"


این روز ها که بحث انتخابات حسابی گرم شده است و نامزدهای ریاست جمهوری هم شبکه های مختلف تلویزیونی و رادیویی و بعضا فضای مجازی(سایبری) و مطبوعات را وسیله ای برای تبلیغات خود و اعلام برنامه هایشان قرار داده اند؛ انگار یادشان رفته است که همین وسیله‌های ارتباط جمعی زیر مجموعه حوزه ایست تحت عنوان "فرهنگ".ما اینطور که بر می آید در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری هم بیشترین تمرکز کاندیدا به مسائل اقتصادی معطوف شده است-که البته درست است- اما نباید از باقی عرصه ها غافل شد که متاسفانه آقایان غافل شدند و مظلومیت این حوزه کماکان ادامه دارد.

یکی از افزایش یارانه ها تا80 هزار تومان می گوید با کلی طول و تفصیل حرف می زند و دیگری از کاهش اثر تحریم ها؛ یکی اشتغال جوانان و بیمه زنان خانه دار را مطرح می‌کند و دیگری تمام فکر و ذکرش شده "تورم" و از چگونگی مهارش می گوید.... و نهایتا هم برای ادای حق فرهنگ به چند جمله اکتفا می‌کنند که «ما دارای فرهنگ غنی و پر باری هستم و باید از آن استفاده لازم را بکنیم.» و یا از برگرداندن اخلاق به سیاست و بازگشت به هویت اصلی اسلامی – ایرانی که بر اثر تهاجم فرهنگی زخمی سطحی خورده است سخن میگویند و سرمایه اصلی را منابع انسانی میداند نه منابع نفتی و گازها؛ و در نهایت توجه به حوزهای تعلیم و تربیت در مجموعه کشور – و آموزش و پرورش و آموزش عالی را در لیست کاری آینده اش قرار می دهد.

با بررسی رفتار کاندیداها در حوزه های مختلف، این سوال پیش می آید که آیا اهمیت ریز شدن و تمرکز کردن در حوزه فرهنگ کمتر از مسائل دیگر از جمله اقتصاد است؟

شاید اصلا عواملی چون تهاجم فرهنگی، جنگ نرم، به فراموشی سپرده شدن اصل اساسی امر به معروف و نهی از منکر و کمرنگ شدن عفت و حیای عمومی را یک امر عادی می پندارند که در موردش حرفی نمی زنند یا اینکه عوارضی چون تغییر سبک زندگی اسلامی- ایرانی به سبک غربی، افزایش استفاده از مواد مخدر و تولید صنعتی آن در کشور، عادی شدن بد حجابی و بی عفتی، تبدیل شدن بسیاری از مطبوعات به زردنامه‌های مبتذل، رشد چشمگیر استفاده از شبکه های ماهواره ای و کمرنگ شدن شاخصه های اسلامی –ایرانی در سینما را تنها اوهامی می دانند که اصلا هم گریبان جامعه ما را نگرفته و کسانی که از آن سخن می گویند خیالبافند!

نمی دانم شاید آنها اینطور فکر بکنند اما ما مثل رهبران مان فکر می کنیم که انقلاب مان را انقلابی فرهنگی می دانیم و معتقدیم که در جنگی نرم قرار گرفته ایم که دشمن هر لحظه در حال فرو کردن نیزه های فرهنگی خود در دل جامعه ماست؛ اصلا مگر همین سال گذشته نبود که رهبر انقلاب در مورد سبک زندگی صحبت کردند و فرمودند:« باید آسیبشناسى کنیم؛ یعنى توجه به آسیبهائى که در این زمینه وجود دارد و جستجو از علل این آسیبها. البته ما اینجا نمیخواهیم مسئله را تمامشده فرض کنیم؛ فهرستى مطرح میکنیم: چرا فرهنگ کار جمعى در جامعهى ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعى را غربىها به اسم خودشان ثبت کردهاند، اما اسلام خیلى قبل از اینها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»،(1) یا: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا».(2) یعنى حتّى اعتصام به حبلاللّه هم باید دستهجمعى باشد؛ «و لا تفرّقوا».(3) چرا در برخى از بخشهاى کشورمان طلاق زیاد است؟ چرا در برخى از بخشهاى کشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زیاد است؟ چرا در روابط همسایگىمان رعایتهاى لازم را نمیکنیم؟ چرا صلهى رحم در بین ما ضعیف است؟ چرا در زمینهى فرهنگ رانندگى در خیابان، ما مردمان منضبطى به طور کامل نیستیم؟ این آسیب است. رفتوآمد در خیابان، یکى از مسائل ماست؛ مسئلهى کوچکى هم نیست، مسئلهى اساسى است. آپارتماننشینى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتى دارد که باید آنها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت میکنیم؟ الگوى تفریح سالم چیست؟ نوع معمارى در جامعهى ما چگونه است؟ ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همهى بخشهاى زندگى، داخل در این مقولهى سبک زندگى است؛ در این بخش اصلى و حقیقى و واقعى تمدن، که رفتارهاى ماست. چقدر نوع معمارى کنونى ما متناسب با نیازهاى ماست؟ چقدر عقلانى و منطقى است؟ طراحى لباسمان چطور؟ مسئلهى آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟ آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟ در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟ بعضىها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزى چیست؟ در محیط اجتماعى، برخىها پرخاشگرىهاى بىمورد میکنند؛ علت پرخاشگرى و بىصبرى و نابردبارى در میان بعضى از ماها چیست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات میکنیم؟ در رسانهها چقدر مراعات میشود؟ در اینترنت چقدر مراعات میشود؟ چقدر به قانون احترام میکنیم؟ علت قانونگریزى - که یک بیمارى خطرناکى است - در برخى از مردم چیست؟وجدان کارى در جامعه چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعى در جامعه چقدر وجود دارد؟ محکمکارى در تولید چقدر وجود دارد؟ تولید کیفى در بخشهاى مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟ چرا برخى از حرفهاى خوب، نظرهاى خوب، ایدههاى خوب، در حد رؤیا و حرف باقى میماند؟ که دیدید اشاره کردند. چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاههاى ادارى ما کم است؟ هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛ چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟ چرا در بین بسیارى از مردم ما مصرفگرائى رواج دارد؟ آیا مصرفگرائى افتخار است؟ مصرفگرائى یعنى اینکه ما هرچه گیر مىآوریم، صرف امورى کنیم که جزو ضروریات زندگى ما نیست. چه کنیم که ریشهى ربا در جامعه قطع شود؟ چه کنیم که حق همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعایت شود؟ چه کنیم که طلاق و فروپاشى خانواده، آنچنان که در غرب رائج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟ چه کنیم که زن در جامعهى ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگىاش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف اجتماعىاش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعى و خانوادگىاش محفوظ بماند؟ چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکىاش را انتخاب کند؟ اینها جزو مسائل اساسى ماست. حد زاد و ولد در جامعهى ما چیست؟ من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زماندار و نیاز به زمان و مقطعى را انتخاب کردیم، گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت! مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید. بعد شما شیر را باز کنى و بروى! ماها رفتیم، غافل شدیم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعهى ما در آیندهى نه چندان دورى، جامعهى پیر خواهد شد؛ این چهرهى جوانى که امروز جامعهى ایرانى دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟ چرا در بعضى از شهرهاى بزرگ، خانههاى مجردى وجود دارد؟ این بیمارى غربى چگونه در جامعهى ما نفوذ کرده است؟تجملگرائى چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟ اینها بخشهاى گوناگونى از مسائل سبک زندگى است، و دهها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضى از اینهائى که من گفتم، مهمتر است. این یک فهرستى است از آن چیزهائى که متن تمدن را تشکیل میدهد. قضاوت دربارهى یک تمدن، مبتنى بر اینهاست.»

رهبر انقلاب در خراسان شمالی این بیست و یک سوال را فقط برای سبک زندگی اسلامی و آفت های امروز جامعه بیان داشتند و معتقدند که « نمیشود یک تمدن را به صرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت کرد و تحسین کرد؛ در حالى که در داخل آن، این مشکلات فراوان، سراسر جامعه و زندگى مردم را فرا گرفته. اصل اینهاست؛ آنها ابزارى است براى اینکه این بخش تأمین شود، تا مردم احساس آسایش کنند، با امید زندگى کنند، با امنیت زندگى کنند، پیش بروند، حرکت کنند، تعالى انسانىِ مطلوب پیدا کنند.

یک مقولهاى در اینجا مطرح میشود و سر بر مىآورد، به عنوان مقولهى فرهنگ زندگى. باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگى را تبیین کنیم، تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم. البته اسلام بُنمایههاى یک چنین فرهنگى را براى ما معین کرده است. بُنمایههاى این فرهنگ عبارت است از خردورزى، اخلاق، حقوق؛ اینها را اسلام در اختیار ما قرار داده است. اگر ما به این مقولات به طور جدى نپردازیم، پیشرفت اسلامى تحقق پیدا نخواهد کرد و تمدن نوین اسلامى شکل نخواهد گرفت. هرچه ما در صنعت پیش برویم، هرچه اختراعات و اکتشافات زیاد شود، اگر این بخش را ما درست نکنیم، پیشرفت اسلامى به معناى حقیقى کلمه نکردهایم. باید دنبال این بخش، زیاد کار کنیم؛ زیاد تلاش کنیم.»

کاندیداها تا اینجا نه جوابی برای سوالات ما دارند و نه جوابی به سوالات رهبری دادند؛ اما در کنار همه آنچه گفته شد چند نکته مغفول مانده در مورد چند حوزه مهم فرهنگی وجود دارد که کاندیداها باید برای آنها نیز برنامه داشته باشند که به تفصیل بدان پرداخته ام:

ابتدا سری میزنیم به مطبوعات؛ مطبوعاتی که 185 سال است در ایران حضور فعال دارد ولی هنوز هم که هنوز است وضعیتش نا به ‌سامان است و نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نتوانسته است رابطه خود با مطبوعات را آنگونه که باید تنظیم کند؛ و علیرغم آزادی هایی که برای آن در نظر گرفته شده توفیقی حاصل نشده است. از طرفی فعالیت های مطبوعات دستخوش سلایق شخصی مدیران است و انگار نه انگار که قانونی برای این پیرمرد 185 ساله وجود دارد؛ همین عوامل و موضوعات دیگر است که امنیت شغلی در مطبوعات را بسیار کاهش داده و آموزش های حرفه ای و به روز شدن با تحولات جدید را دچار مشکل کرده است.

برای گام دوم به عرصه سینما و تلویزیون میرویم که وضعش مثل روز روشن است؛ دورشدن و گاهی هم جداشدن از یک سینمای اسلامی، جذب به مخاطب به هر روش و شیوه، تولید فیلمهای عامه پسند، ضعف تکنیکی ... مشکلاتی است که سینما و تلویزیون ایران با آن دست و پنجه نرم می کند که کاندیدای محترم باید برای آن برنامه داشته باشد.

در گام سوم به بازار نشر کتاب میرویم؛ بازاری که وضعیتی متلاطم دارد. از کتابهایی که بدون هیچ محدودیتی مجوز می گیرند بدون اینکه توجه به محتوای آنها بشود، تا کتابهایی که ماه ها پشت درب معاونت های مختلف ارشاد صف می کشند تا مجوز بگیرند. از کتابهای بی ارزشی که به سرعت تجدید چاپ میشوند تا کتابهای با ارزشی که چاپ اولشان با تیراژ زیر هزار نسخه انجام میشود. از اینها که بگذریم این تلاطم در بخش اقتصادی بازارِ نشر هم دیده میشود و هر روز قیمتها بالا و پایین میرود؛ البته درستش را بگوییم بالا می رود که پایین نمی آید!

بررسی همین سه حوزه دورنمایی از شرایط فرهنگی کشور را به ما می‌دهد و دیگر نیازی نیست حوزه های دیگری مثل موسیقی، نقاشی و فضای سایبر را بررسی کنیم. ولی بعد از تمام این حرف ها چند سوال اساسی از تمام کاندیداهای محترم:

مگر نباید یک مدیر انقلابی نگاه همه جانبه به مسائل گوناگون و در تمامی حوزه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و... داشته باشد. حال بنظرتان وقت آن نیست که بعد از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب اسلامی، سایه مظلومیت را از سر این حوزه بردارید و توجه بیشتری به آن داشته باشید؟

با توجه به ضعف های موجود در حوزه فرهنگ بهتر نیست کاندیدای محترم ریز برنامه هایشان را برای پیش برد این جبهه عظیم و مهم اعلام نمایند؟ و تحلیل خود را از فرهنگ بگویند؟ راهکارهای خود را برای غلبه بر ضعف ها ارتقا نقاط مثبت آن بیان کنند؟ و مواضع خود را در برابر جنگ نرم و شبیخون فرهنگی اعلام نمایند؟ نقد ها و سیاست های نظارتی خود بر تولیدات صدا وتصویر، مطبوعات و... بیان کنند؟و....

مگر نه آنکه دغدغه فرهنگ یکی از دغدغه های اصلی امام(ره) بوده و اصلا انقلاب اسلامی را یک انقلاب فرهنگی می دانند و اصلاح فرهنگی را محوری ترین ماموریت انقلاب می دانستند.

مگر نه انکه رهبری فرموده اند: که واقعا مساله فرهنگ را دست کم نگیرید ؛خیلی از مشکلات جامعه ما با فرهنگ سازی حل میشود.

به امید روزی که کاندیدای منتخب مردم، با نگاه عمیق به اقتصاد، حوزه فرهنگ را به فراموشی نسپارد...



پ.ن:



۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۰
ع.توسلی
http://8pic.ir/images/t5d8e5y48dh89h8tob.jpg 
من یک دختر مذهبی هستم

من حق دارم ایام فاطمیه پیرهن مشکی تنم کنم (حتی تابستون) و کسی حق ندارد به من بگوید تو همش در غم و ماتم به سر می بری!

من یک دختر مذهبی هستم
من حق دارم محرم که می شود زنگ تلفن همراه خودم را مداحی بگذارم و کسی حق ندارد به من بگوید تو انسان افسرده ای هستی!

من یک دختر مذهبی هستم
من حق دارم عکس شهید را به عنوان پس زمینه گوشی ام انتخاب کنم و کسی حق ندارد با دیدن عکس شهید به من پوزخند بزند!

من یک دختر مذهبی هستم
من حق دارم به جای سینما رفتن شبهای جمعه بهشت زهرا برم و کسی حق ندارد به تمسخر بگوید که شماها را فقط باید در قبرستان!!! پیدا کرد!

من یک دختر مذهبی هستم
من حق دارم که دوست نداشته باشم اسم بازیگرهای هالیوودی و فوتبالیست ها ی خارجی را بدانم و کسی حق ندارند من را انسان عقب افتاده ای بداند!

من یک دختر مذهبی هستم
من حق دارم هر کجا عکس رهبرم را دیدم به او ابراز ارادت کنم و اشکهایم جاری بشود به خاطر مظلومیت های آقا و کسی حق ندارد چپ چپ به من نگاه کند!

من یک دختر مذهبی هستم
من حق دارم توی خط واحد بجای گوش دادن اندی و ….، مداحی حاج منصور گوش بدم و حق دارم وقتی راه میرم بجای اینکه زل بزنم تو صورت پسرای مردم سرم پایین باشه و کسی حق ندارد به من بگوید ” چقدر املی “!

من یک دختر مذهبی هستم
من معنای لذت بردن از زندگی را می دانم

من یک دختر مذهبی هستم
من معنای شادی و خنده را می دانم

من یک دختر مذهبی هستم
من انسان غمگین و افسره ای نیستم

من یک دختر مذهبی هستم
من از زندگی به شیوه خودم لذت می برم

اما من به مذهبی بودنم افتخار میکنم.

خداوندا ! تو به داد دل ما برس


پ.ن:
این مطلب کپی ست.


۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۰۸
ع.توسلی

آینه‌ی جادو نام مجموعه‌ای سه جلدی است که در آن می‌توان با مبانی نظری سید شهیدان اهل قلم در باب سینما آشنا شد. ماده‌ی اولیه‌ی مباحث کتاب، جزوه‌ای دانشگاهی بوده که برای یک ترم تدریس در مجتمع دانشگاهی هنر، توسط وی فراهم شده بود که بعدها به صورت کنونی بسط پیدا کرده است. این کتاب شامل اساسی‌ترین نظریات آوینی در خصوص سینما، هنر، جامعه، دین، غرب و روشنفکران و... است. وقت گذاشتن برای سینما بدون خواندن آینه جادو که من آن را سئانس(رجوع به پی نوشت) ویژه آوینی نام نهاده ام شاید درک و فهمی برای ما از فیلم حاصل نکند.

 
شاید به علت چند وجهی بودن سینما بتوان در کتاب آینه جادو از هر موضوع گوشه‌ای یافت؛ از فلسفه و عرفان و جامعه‌شناسی گرفته تا سینما و تلویزیون و مارشال مک لوهان و پلنگ صورتی و... و یا شاید هم روح خستگی‌ناپذیر آوینی‌ست که آزادانه به هر جایی سرک کشیده است. 

 

آوینی در جلد اول کتاب آینه‌های جادو بیشتر به بررسی روابط و بنیان‌های ساختاری سینما می‌پردازد؛ و در گوشه‌هایی از آن هم بنیان‌های فکری خود را بیان می‌کند. برای نمونه او در «فصل دوم» همین کتاب می‌گوید: تقلید از غرب بر ما روا نیست چرا که تاریخ ما در امتداد تاریخ غرب نیست! اگر چه سینما یکی از دستاوردهای غربی‌ست ولکن در نزد ما و با سیر تاریخی که با انقلاب آغاز شده است، «صورت» دیگری متناسب با اعتقادات ما خواهد پذیرفت. درست است که «زبان سینما» یا «بیان مفاهیم سینما» قواعد ثابتی فراتر از غرب و شرق دارد؛ اما باز هم نمی‌توانیم مقلد غرب باشیم و باید خودمان به اجتهاد برسیم و سینما را بار دیگر در ادب و فرهنگ اسلام معنا کنیم.

 

او مونتاژ را به مثابه معماری سینما معنا می‌کند و می‌گوید: «فضا و مکان در سینما ماهیتی مجرد، مطلق و آرمانی دارد». به اعتقاد آوینی از آن‌جا که در سینما از «زمان» فقط به کیفیت باطنی آن توجه می‌شود، کاملاً معقول و مقبول است اگر لحظه‌ای به قدر یک ساعت وسعت پیدا کند. کیفیت باطنی زمان، همان دریافتی است که ما در درون خویش از زمان داریم. او مونتاژ را قبل از تکنیک یک ارزش‌گذاری می‌داند. ارزش‌گذاری اشیاء و اشخاص و حالات، در جریان وقایع و حوادث سینمایی.

 

آوینی در «فصل اول» کتاب به شدت سینمای غیر جذاب را نفی می‌کند؛ برای او جذابیت یک اصل است اما آنچه که زیر بنای اصلی تعامل فیلم و مخاطب است ریشه در فطرت دارد. به اعتقاد آوینی سینما، رشته‌ی جذابیت خویش را به نقاط ضعف بشر متصل کرده است و برای مسخر ساختن مخاطب از هیچ کاری فروگذار نیست. او جذابیت در سینما را از جانبی به داستان و از جانبی دیگر به تصویر و از جانب سوم به ملغمه‌ای که از ترکیب داستان و تصویر پدید آمده و می‌تواند توهمی از واقعیت ایجادکند، می‌داند.

 

فصل سوم این کتاب که «آینه جادو» نام گرفته است؛ به شرح واقعیت سینمایی می‌پردازد و تفاوت‌های آن را با واقعیت خارجی مطرح می‌کند. واقعیت عرضه شده در فیلم را بیش از هر چیز قابل قیاس با فضای مثالی رویا می‌داند و می‌گوید: «در رویا نیز همه چیز نشانه و علامت است، نه واقعیت». او «سینما» را «آینه‌ی جادو» می‌خواند، آینه‌ای که در آن چهره‌ی باطنی بشر امروز بی‌پرده انعکاس می‌یابد.

در این کتاب مقالات دیگری از جمله «قاب تصویر و زبان سینما» وجود دارد که به ضرورت نشانه‌شناسی و بررسی رابطه‌ی نشانه‌ی تصویر و کادر دوربین که همان قاب مستطیل شکل سینما است، می‌پردازد.

 

«زبان، تلویزیون و سینما»؛ او در این مقاله رابطه‌ی این سه ابزار با یک دیگر بررسی می‌کند و زبان را حافظ فرهنگ یک امت می‌داند و تاکید می‌کند حفظ اصالت فرهنگی امت لاجرم منتهی به حفظ شان حقیقی کلمات در زبان آن امت است. و مقاله «رمان، سینما و تلویزیون» که وجه تشابهات و تفاوت‌های این چند رسانه را مورد ارزیابی قرار می‌دهد.

 

و آخرین مقاله این  کتاب «تاملاتی در ماهیت سینما» نام گرفته است. بخشی از مطالب این مقاله عبارتند از: فیلم‌ساز چه غایاتی را دنبال می‌کند؟ آیا فیلم‌ساز از صلاحیت اظهار نظر کردن در همه‌ی موارد برخوردار است؟ آیا سینما «بازآفرینی واقعیت» است؟ چگونه می‌توان سینما را مسلمان کرد؟ و «فیلم مستند و تفاوت‌های آن با فیلم داستانی، «نسبت میان تماشاگر و دوربین»، «خصوصیات بیانی سینما با توجه به قاب تصویر»، «مفهوم حرکت»، «حکمت مونتاژ» و...

 

جلد دوم آینه جادو که بیشتر به تحلیل مصداقی پرداخته شده، در بردارنده تمامی نقد فیلم‌هایی است که سید مرتضی آوینی در فاصله سال‌های 1368 تا 1372 نگاشته است؛ به اضافه دو سه مقاله سینمایی دیگر. این نقدها شامل فیلم‌های مهم جشنواره نهم، دهم و یازدهم فجر می‌شوند. ضمن آن که دو مقاله ابتدای کتاب هم با تأکید بر فیلم‌های جنگی به نمایش درآمده در جشنواره هفتم نوشته شده‌اند. دو مقاله پی در پی هم که در زمان اکران عمومی فیلم «هامون» نوشته شده است و یک نقد درباره فیلم «مهاجر» در کنار یادداشت‌های جشنواره هشتم قرار دارد. به جز این‌ها، بقیه مقالات، یکی همان نامه معروف به ابراهیم حاتمی‌کیا است با عنوان «نامه‌ای به دوست زمان جنگ»، دیگری یادداشتی شاعرانه درباره مجموعه تلویزیونی «قصه‌های مجید» و دو نقد بر فیلم‌های خارجی «زیر آسمان برلین» و «رقصنده با گرگ‌ها».

 

البته در این کتاب غرب‌ستیزی و روشنفکرگریز بودن آوینی را به وضوح می‌توان متوجه شد. از نظر او غرب تا مغز استخوانش پوسیده است و تولید هر فکر و هنر نیازمند یک تحول اساسی است تا بتواند قابلیت مطرح شدن پیدا کند. او می‌گوید: «بنده معتقدم که برای فیلم‌های خارجی تا آنگاه که یک انقلاب بزرگ فرهنگی در آنجا رخ نداده است باید فقط در محدوده تکنیک فیلم به نقادی پرداخت چرا که اصولاً غربی‌ها حرفی برای گفتن ندارند.» و یا در جایی دیگر می‌گوید:

 

«روشنفکر جماعت تعلقی به شرق و ساحت عارفانه آن ندارد. آدم‌هایی سطحی که به جلد کتاب‌ها و نام‌شان بیشتر از خود کتاب اهمیت می‌دهند. آنها معتاد به سطح هستند و هر چه سطحی است با سطحی‌نگری و روشنفکری ارتباط دارد». او در تحلیل‌های خود فیلم «هامون» ساخته «مهرجویی» را نمونه کامل روشنفکری می‌داند.

 

آوینی برای آگاه‌کردن منتقدانی که «هامون» را یک اثر دینی می‌دانند، شخصیت هامون، ارتباط با همسر و محیط اطرافش را تحلیل می‌کند: «سراسر فیلم حکایت از آن دارد که هم هامون و هم صورت واقعی آن (مهرجویی) گرفتار ظاهربینی روشنفکری شده‌اند؛ آقای هامون نوعی از روشنفکری را نفی و نوعی دیگر را اثبات می‌کند، روشنفکری که خود او به آن گرفتار شده خطرناک‌تر است».

 

آخرین مقاله کتاب که مفصل هم هست، به طور کامل یک فیلم‌ساز کلاسیک معتبر سینمای جهان را مورد ارزیابی قرار می‌دهد. این مقاله با عنوان «عالم هیچکاک»، تفسیری جامع درباره ویژگی فیلم‌های آلفرد هیچکاک، نسبت سینما و ادبیات در آثار وی، معنای راز در قصه‌هایی که او تعریف می‌کند و مفهوم گناه، ترس، وسوسه و معما در فیلم‌های اوست.

 

و جلد سوم آینه جادو:

 

این کتاب در سه بخش تنظیم شده است که در بخش اول به مسائلی با محوریت ماهیت سینما پرداخته شده است. بخش دوم کتاب حاوی دو مقاله و یک گفت و گو درباره‌ی فیلم‌سازی مستند است و بخش سوم  آن نکات تازه و قابل تاملی درباره‌ی سینما می‌باشد.

 

دو مقاله ابتدای کتاب با عناوین «سینما و مردم» و «کدام سینما؟» به طرح مباحثی جدی درباره اهمیت مخاطب در سینما و بی اعتنایی سینمای روشنفکری به مقوله جذابیت می پردازد. سپس به «سینما، مخاطب» می‌رسیم که حاوی متن سخنرانی جنجالی  وی در سمینار «بررسی سینمای پس از انقلاب» است. آوینی در این فصل مسائلی را که طی مدت فعالیت روزنامه‌نگاری خود در مجله‌ی سوره عنوان کرده بود، به شکل دیالکتیک مطرح می‌کند. بخشی از این مسائل، پاسخ‌های کتبی به نامه‌های اعتراض‌آمیزی است که در همان سمینار خطاب به او نوشته شده بود. این پرسش و پاسخ‌ها علاوه بر آن که جذاب‌اند، نوعی جمع‌بندی آخرین عقاید آن شهید درباره سینما، روشنفکری، عرفان‌زدگی و هنر مدرن محسوب می‌شوند.

 

«سینما هنر محض نیست»؛ این مقاله با نقد سیستم آموزشی دانشگاه‌ها شروع شده و بعد به ضرورت ایجاد مباحثی با محور فلسفه‌ی سینما در دانشگاه‌ها اشاره دارد و آن را یکی از اصلی‌ترین مسائلی مطرح می‌کند که در شکل‌گیری سینما به عنوان منشاء تحولات فرهنگی موثر است.

 

و مقاله «سینما، تکنولوژی» مصاحبه‌ی مجله‌ی فیلم با آوینی است؛ که با محوریت ماهیت سینما و نحوه‌ی به کارگیری این صنعت گران، به عنوان هنری که دارای مولفه‌های ایرانی ـ اسلامی باشد، صورت گرفته است. «جایگاه فیلم کوتاه در سینمای ایران» نیز مصاحبه‌ای کوتاه است که آوینی در آن به شاخصه‌ها و تفاوت‌های فیلم کوتاه در قیاس با فیلم بلند اشاره کرده است.

 

در مقاله «تکنیک در سینما» تعریفی از تکنیک ارائه می‌شود: «اغلب از تکنیک در سنیما تلقی یک مهارت فنی صرف دارند که به مضمون، یا به قول امروزی‌ها ایده" امکان ظهور و بیان می‌بخشد. تعریفی که اینان از تکنیک دارند، همان "ابزار" است، آنان تکنولوژی را نیز وسیله‌ای می‌دانند که می‌تواند در خدمت هر غایتی درآید. حال آنکه تکنولوژی با غایات معینی پدید آمده است و به تعبیر روشن‌تر، فرهنگی است که شیئیت پیدا کرده  و به صورت ابزار در آمده است... اما تکنیک سینما، حتی از همان نخستین مرحله که انتخاب یک طرح داستانی یا داستان‌گونه است، خود را منکشف می‌کند، هر چند اوج انکشاف تکنیک در مرحله‌ای است که فیلمنامه به فیلم تبدیل می‌شود».

 

سه مقاله «نگاهی دوباره به روایت فتح»، «واقعیت در سینمای مستند» و «یک تجربه ماندگار» به نحوه ساخته‌شدن مجموعه برنامه‌های روایت فتح  و مسائل فنی آن می‌پردازد.

 

«سینما و هویت دینی دفاع مقدس»؛ او در این مقاله به تفاوت سینمای دفاع مقدس و سینمای جنگ می‌پردازد: «سینمای دفاع مقدس را نباید با سینمای جنگ یکسان دانست، سینمای جنگ ملزومات و ساختار خاص خود را دارد که سینمای دفاع مقدس هیچ یک از آنها را نمی‌پذیرد. از جمله تفاوت این دو ژانر در این است که سینمای جنگ، هم کشتن دارد هم کشته شدن، عین جنگ، اما هم کشتن رزمندگان ما با دیگران فرق داشت و هم کشته شدن آنها، این جا کسی برای لذت انتقام و خالی کردن گرفتگی‏های روحی شلیک نمی‏کرد و هنگام رفتن از این دنیا با حسرت از آن جدا نمی‏شد».

 

آوینی در ادامه می‌گوید: «همه‌ی جنگ‌ها بد است مگر جهاد فى سبیل ا... و لذا چون دفاع مقدس ما مسلخ و مقتل عُشاق و عرصه‌ی حضور دلیران حق‌پرستى چون همت، خرازى و دیگران که از مقام خلیفه‌ی الهى بشر دفاع مى‌کردند، بوده است، سینمای دفاع مقدس ما با سینمای جنگ تفاوت‌های آشکار دارد و اگر این چنین نبود وظیفه‌ی سینماگران نیز آن بود که به جای مهاجر و دیده‌بان و سفر به چزابه، «غلاف تمام فلزى» بسازند و نظام نیهیلیستى ارتش‌هاى دنیا را به استهزا بگیرند... سینمایی را که اکنون در کشور ما خود را موقوف به جنگ کرده است؛ نباید مشمول عنوان کلی «سینمای جنگ» دانست و راست‌اش، اگر جنگ ما نیز در زمره‌ی جنگ‌هایی بود که در این قرون اخیر کره‌ی زمین رخ داده است، بنده خود از نخستین کسانی بودم که از نظرگاهی مخالف با جنگ فیلم می‌ساختم.»

 

و در آخر «گزارشی شتاب‌زده درباره‌ی سینمای پاکستان» که این مقاله گزارش سفر پنجاه روزه‌ی آوینی به پاکستان است. او تناقضات فرهنگی این کشور را که بر اثر تلفیق سنت‌های دیرین پاکستانی‌ها با فرهنگ وارداتی است بیان می‌کند.

 

حرف آخر:

شهید آوینی را می‌توان یکی از متفکرانِ دینیِ در عرصه سینمای ایران خواند که علاوه بر فعالیت‌های تجربی همچون روایت فتح، او به حیطه‌ی نظریه‌پردازی هم وارد شده است. او کسی‌ست که توانسته است معارف اسلامی و جنبه‌های معنوی حرکت‌های انقلابی را در عرصه هنر ارائه کند.

افراد زیادی نظرات و دیدگاه‌های آوینی را مورد نقد قرار داده‌اند ولی این نقدها را می‌توان کاملاً طبیعی دانست چرا که  او جزء اولین نفراتی‌ست که نظریه‌پردازی‌هایش بدون ترجمه یا گرته‌برداری از کتاب‌ها و نظریات غربی ارائه شده است. برای کسانی که پیشینه‌ی مذهبی دارند و می‌خواهند تخصصی وارد مباحث سینمایی شوند، مطالعه‌ی این سه جلد کتاب واجب و ضروریست.



پ.ن: "سئانس" یا "سانس" در اصطلاح به معنای بازه زمانی است که یک فیلم در یک سالن سینما به نمایش در می آید.

پ.ن:این مطلب را با تاخیری حدودا یک ماه در وب منتشر کردم.


این مطلب در خبرنامه دانشجویان

این مطلب در سایت مستقل

این مطلب در رجانیوز

این مطلب در وبلاگ مطالبه گر

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۴۳
ع.توسلی

سید مرتضای عزیز سلام.


یادم هست جایی از خاطراتت می‌خواندم که یک بار که در یک جمع سینمایی با حضور اهالی سینما، فیلمی را گذاشته بودند که به حضرت زهرا سلام الله علیها توهینی کرده بود. آن‌قدر ژست روشنفکری آقایان را گرفته بود که دم نزده بودند اما تو بدون اینکه ملاحظه روشنفکری و حرف‌های بعدی را در مورد خودت بکنی، خطاب به سازنده فیلم فریادی با این مضمون زدی که خدا لعنتت کند که به حضرت زهرا سلام الله علیها اهانت می‌کنی...

سید مرتضی از اینجای حرفت خیلی خوشم آمد. همین جایش را باید با آب طلا نوشت (هر چند بقیه‌ی حرف‌هایت هم ارزش طلایی شدن را دارد) آنجا که گفتی:

«بنیان جذابیت سینما بر ایجاد و ایهام و اعجاب و تفنن و تلذذ است و نمی‌تواند که نباشد. جذابیت سینما نمی‌تواند بر عواطف انسانی متکی نباشد؛ نمی‌تواند بر آمال و آرزوهای بشری و میل او برای فرار از واقعیت اتکا نکند؛ نمی‌تواند نیازهای کودکانه‌ی بزرگسالان را مورد اعتنا قرار ندهد؛ نمی‌تواند در کیفیت تأثیر خویش، هیجانات و واکنش‌های عصبی انسان را محسوب ندارد؛ نمی‌تواند به عشق‌های مجازی نپردازد؛ نمی‌تواند زیبایی‌های ظاهری را فراموش کند؛ نمی‌تواند روابط ساده‌ی اجتماعی را دور بریزد؛ نمی‌تواند از سهولت بیان و سادگی پرهیز کند… اما در تمامی این موارد هرگز نباید از این اصول فارغ شود:

ـ اصالت دادن به ضعف‌های بشری مجاز نیست.

ـ آزادی انسان و عقل و اختیار او نباید محکوم جاذبیت‌های تکنیکی واقع شود.

ـ جذابیت نباید «هدف» قرار بگیرد.

ـ اعتنا به نیازهای انسان برای ایجاد جاذبه نباید به ممانعت از سلوک او به سوی کمال وجود خویش منجر شود

 




پ.ن:قال "منصوریان"


۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۱۷
ع.توسلی

و من میان این همه هیاهو...میان این غربت!!

و گوشه سجاده دلم

و باران...باران...!  که نام توست!!

وراه نجات من!

و باد که پیغامم را بدستش میسپارم و نوازشت را برایم می آورد

چقدر حالم هم نام اسمت میشود..!! بارانی

نمیدانم خاصیت نگاه تو بود

به یک باره هرم نفس هایم تو را میخواندند

وقتی کلامت را به زبانی دیگر نشاندی تا آرام آرام دل مرا به سجده ات برد

و حرفت را در گوشش زمزمه کردی تا فریاد بزندو بگوید

وقتی از لحظه های بی هوای تو نفس میگیرفتم

از نگاهایی که تورا ندیده بود

وراههایی که انتهایش ردنگاهت را نمیدیدم

می دانستی که باحرف هایت به سکوت می رسم !  به باران

حالا تنها نگاهم را به نگاهت دوخته ام..!! مبهوت...!!

اشک پهنای صورتم را گرفته است...نفس هایم به شمارش افتاده...!!!

خودم هم نمیدانم در من چه خبر است!

حالم نه مثل همیشه هست؟؟!! نه نیست!

دستم به گلایه نمیرود هرچه هست از دلم هست...!!!دلی که دل نبود

برایت میگویم:
از بال های به زنجیر کشیده ام

از گل های باغچه ای که ندیدمشان...از باران و... از دل تنگی و فاصله...

وتنها ذکر لب ها شده نامت

سبحانک یا لا اله الا انت...

میگویم دوستت دارم

دستهایت را تنگ تر بگیر تا به احترام تو قلبم سکوت کند

نگاهم را به نگاهت میدوزی

صدایت را بلند میکنی ومیگویی سال هاست که چشم انتظار ذکر لبهایت بودم!

میگویی باید پرید بودن بال..بدون پر!!

میگویم من که حرفی نزده ام تنها....!!!

تومعصومانه با چشمان سبزت نگاهم میکنی..!!

 باران تند تر میشود..!

زیر باران تیمم میکنم!!نماز جماعت برپا میکنی!!من و تو...

وحالا یک سال است که ما باهم نماز جماعت میخوانیم!!!

در این هیاهوی دل طوفانیم گمشده بودم

وقتی تشنه ی قبر دوردانه ات شده بودم!!

آرام گرفتم... تنها پرچم ضریحش را سقف دلم کردی!!

هوای آسمان ضریحش نفسهایم را به شماره انداخته بود

نم نم گریه های پنهانیم تنها راه راه تو را نشانی میگرفت

رد نگاهت روشنای راهم شد

نجوای دلم.. حدیث آرزو هایم را با اشک های دلتگیم راخواندی....!!

نه اصلا اجابت کردی!!

حالا اینجا من یک دست کتابت را بر سرم گذاشته ام

دستی دیگر را بر قلبم مات و مبهوت و بی اختیار سلام میدهم

نفس هایت دوباره زنده میشوم در این شبهای زندگی

عاشق میشوم

 دلم را مخصوصا پیش تو جا گذاشته ام.. بگذار تابان بشود دلم تا سالی دیگر....

یاحبیب  من لا حبیب له...



پ.ن:خداروشکر به لطف استاد گرامی بلاخره از نو شروع کردیم...

*پ.ن:این پست یکی از بهترین متن های وبلاگ قبلی ست که به بهانه یک ساله شدنم جاری شده بود.


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۱۰
ع.توسلی